قله

 

 

عطر مست کننده  تصور پایان راه و مخلوط شدن ان با بوی عرق دویدن در جاده ..نکند در سر راه باشد سنگی سنگین...جا به جایش نتوان کردن؟؟ و مسیر بازگشتی  نومیدانه  و خستگی سر شار؟ به  بالای کوه می رسم... مسیر امدنم پیداست...این مسیر،همان  سنگ  بزرگیست  که جا بجایش نتوان کردن...باز می گویم  در قله  ام من...

 

بوی هجرت می آید،خسرو خداحافظ

 

 

 

سر تاسر بغضم امروز.منی که آرامبخش و دیازپامم شعرای سهراب بود با صدای خسرو خوبان...اشک هست که بر روی کیبورد میچکه و مانع نوشتن میشه.با اون که از مهمونی خداحافظی دو تا از دوستام که برای خوشبختی بیشتر به ینگه دنیا میرن اومدم سوییتم  ولی تا رسیدم تقریبا بغض ترکید.اغراق نیست بگم صدای خسرو شکیبایی باعث علاقه بیشتر من به سهراب شد.طنینی که شعرهای فرابشری سهراب رو به زیباترین شکل ممکن به خوردم داد...آه چه درونم تنهاست...صدایی که در تمام حالتهای زندگیم به من آرامش داد و میده و خواهد داد.نمی خوام از بازیهای قشنگش بگم.اخرین فیلم ایرانی که دیدم اخرین فیلم خسرو فقید بود،اتوبوس شب و مثل همیشه بازی خدای خسرو.  شکیبایی عزیز امروز واقعا نوبت تو بود که صدا کنی سهراب را که: سهراب کفشهایم کو؟

 

 

دوره ارزانی...

 

                      

 آفلاین قشنگی داشتم از یکی از دوستانم:

 چه کسی میگوید که گرانی اینجاست ؟؟!دوره ارزانیست !چه شرافت ارزان... تن عریان ارزان... و دروغ از همه چیز ارزان تر ...آبرو قیمت یک تکه نان... و چه تخفیف بزرگی خوردست قیمت هر انسان...

 

پی نوشت:صدای ماندگار شعرهای سهراب،خسرو شکیبایی کفش عزیمت به پا کرد...یک نفر باز صدا زد سهراب،کفشهایم کو...   روحش شاد

 

 

 

 

 

از دیگر عجایب این سر دنیا!

 

 

الان که دارم اینو مینویسم یه پرنده تپل پدرسگ خوشگل بوبولی !!کمی جلوتر از تراسم رو پایه پایین شیروونی نشسته و به صورت پریودی پشت سر هم صداهایی مختلف (بیش از ۱۸ نوع)رو به ترتیب از خودش در میاره.. انواع صداهاش رو شمردم...مردم از خنده...صداها به هم هیچ ربطی ندارن و بسیار زیبا و با نمک هستن...این رقمش رو تا الان نه دیده بودم نه شنیده بودم.دوربینم مشکل داره وگرنه عکسی ازش میذاشتم...