به دنبال نیمه پر لیوان

 

 بعد مدت طولانی غیبت(برای خودم!) با یه سری وقایع عجیب که سرم اومد وخبرای خوب و بد اومدم. اول از همه علی جان در گذشت پدر نازنینت رو تسلیت می گم،امیدوارم با صبر با این قضیه کناربیای.دورادور همدردی من رو از صمیم قلب پذیرا باش. خبر دوم رو به محمدرضا جون دوست بسیار نازنینم تبریک میگم.رفتن به دانشگاه خوب ماساچست امریکا برای دکترای عمران انصافا کم چیزی نیست و روز به روز که خبر موفقیت دوستانم رو می شنوم به وجد میام،محمدرضای عزیز نوش جونت یو.اس.ا...(دروود به البرز...)

خودمم انقد ماجرا تو این ده روز سرم اومده که فقط گفتن ماجرای امروز برا شما کافیه!!

صبح برای خرید ماشین رفته بودم  وبعد اینکه از نمایشگاه خارج شدیم،در حال زدن اس ام اس به یکی از دوستانم بودم که یه موتوری....(به جای .... لطفا فقط فحشهای رکیک به کار ببرید!) موبایلم رو از دستم زد و الفرار!رفتم اداره پلیس و شکایت تنظیم کردم و همونجا به شمارم(دزد....)زنگ زدم و در نهایت تعجب دزد گوشی رو برداشت و من بی اختیار امار دادم چقدر می خوای..... و اونم امار داد ۵۰۰رینگت!حدود ۱۵۰۰۰۰ تومن. من باش چونه زدم و مبلغ رو به ۴۰۰ رینگت کاهش دادم و گفتم برا قرار بعدا بت زنگ می زنم.سریعا این قضیه رو به پلیس اینجا گفتم و اونها هم قرار شد با دو تا اسکورت  به دور از من، من رو بفرستن سر قرار ولی پلیس انقدر لفتش داد که دیگه دزده گوشی رو بر نداشت و گوشیم پر! این یعنی فعلا از عکس مکس تو وبلاگم خبری نیست تا یکی دیگه بگیرم! این روزا درگیر یه سری از کارهام هستم و از این موقعیت(الان!) سریعا استفاده کردم تا این پست رو بدم،راستی دنبال نیمه پر لیوان تو این ماجرا هستم!  بدرود

پ.و۱:از دوستانی که نظر دادن ممنون و عذر خواهی می کنم که فعلا نمی رسم جوابتون رو بدم.

 

 

 

از ارشیو عکسها و شعرهای خودم:تن فروش

                

و جای گودی مهر بر پیشانی/همچون چاه عمیق/سقوط

 انسانیت در ان/می بینی؟/ فروش تن،یک هموطن/فاحشه

 نیست که گناهکارش خوانی/مکان عزاداری را تغیر بده/و

زمانش را هم/و بیا به کوچه تن فروشان/شماره برای فروش

 تن/بر دیوارهای بی حس/فرقی نیست مابین جمله

 ها/لعنت بر پدر کسی که در اینجا اشغال بریزد / و یا کلیه

ای برای فروش آ +،ب -/همه ما دیواریم،همه.../دیواری فرو

می ریزد/در همان کوچه/اری/برج خواهد رویید/جای ان دیوار

 قدیمی/وسبد های پر پول/مالک را می گویم/و سفر واجب

 حج!/تف بر این دنیا/تف/در همان روز بهزاد ،مشتری دارد/که

 نه مالک برج/مالک عضو بدن را می گویم/مالک دو

 کلیه/دخترش،در دم بخت/ محتاج است/و پدر در فکر

 است/جهازی در خور/ و بعد عمل/دخترک خوشبخت است/

 و پدر صاحب یک کلیه/تف بر این دنیا،تف/ظهر گرم

است /زمان صلات/حاجیه دیگری از خانه برون می اید/قصد

مسجد دارد او/ازکناردیوار بی تفاوت می گذرد/قصد حج دیگر 

دارد او/مستطیع است،شدید/هفته بعد وقت عزمست/او در

فکر خداست!/بی خدایی که در ان نزدیکیست/در همان

کوچه بد/زار زار می گرید/بی توجه به صدای مسجد/زندگی

 را در قماری باخته/پس قمارباز هم هست/مسجدش

 ،میخانه/پس شرابخوار هم هست/اندکی پول برایش

 باقیست/بی تفکر تلفن می گیرد/شماره خود فروش حک

 شده بر دیوار/نام او بهزاد نیست،خود فروشی دیگرست/بی

 خدا ،پول خود را به او می بخشد/ و به یاد گنهش /در قدیم

 الایام/که طواف کرده بود/گنه سفرچندم حجش را،بخشش

ازخدا می طلبد /سخت می گرید،شدید/با خودش

 می گوید /تف بر این دنیا ،تف...


me and god

 

 

I asked God to  take away my habit
God said, no
It is not for me to take away, but for you to give it up

 

handicapped child whole
God said, no
His spirit is whole, his body is only temporary

  

I asked God to grant me patience
God said, no
Patience is a byproduct of tribulation. It isn't granted, it is learned

 

 

I asked God to give me happiness
God said, no
I give you blessings; happiness is up to you

 

I asked God to spare me pain
God said, no
Suffering draws you apart from worldly cares and brings you closer to me

 

 

I asked God to make my spirit grow
God said, no
You must grow on yours own! But I will prune you to make you fruitful

 

I asked God for all things that I might enjoy life
God said, no.
I will give you life. So that you may enjoy all things

 

I asked God to help me love others, as much as He loves me
God said: Ahah, finally you have the idea

  source