یادبود و سالروز شهیدان راه اندیشه وقلم:فروهرها

با یاداوری دوست نازنینم،مهدی، از وبلاگ زاغ بور،پستی رو که در وبلاگ قبلیم گذاشته بودم( برای شهیدان راه قلم و اندیشه،که  ددمنشانه به وسیله خونخواران،به شهادت رسیدند،شهید داریوش فروهر و شهید پروانه اسکندری(فروهر))رو در اینجامیذارم. و جالبه که قاتلان انها ازادانه در ایران می چرخند، بی هیچ محاکمه ای...

 

 

باد از کدام سو می وزد؟


تا این بی ایمانان


بادبان قایق خویش


بدان سو بگشایند


باد و قایق و سلامت ارزانی شما،


ما راه را با ستاره میزان می کنیم.

 

پروانه اسکندری (فروهر)

چگونه سیگار را ترک کردم؟

 

 

 

سال دوم دوره لیسانسم بود که با کشیدن چند پوک سیگار کنت پایه بلند،وارد جرگه سیگاریها شدم!بعد از ان با امتحان سیگارهای مختلف و  البته در ماههای اول ماکسیمم، ۳ الی ۴ نخ در روز،به قول امروزیها،سیگاری شدم!(واژه ای که معمولا سیگاریها از ان خوششان نمی اید!)با فهمیدن خانواده و فامیل،این تابو هم شکست! و دیگه تو مهمونیها با پایه ای که وضعش مثل خودم بود!(پسر خالم)همراه با نوشدنی ها(قهوه و...!!)تو جمع سیگار می کشیدم و جدا برام لذت شده بود ولی از حد نمیگذروندم(دراین جمع!).تو مهمونیهای دوستان و یا جمع های دوستانه سیگار کشیدن از حد می گذشت و مواقع اعصاب خوردی هم که موجه ترین حالت سیگار کشی بود!! حالتهای خوشحالی هم که جدا می طلبید!و حتی بعضی وقتا تو (گلاب به روتون)دسشویی هم سیگار کشیده می شد!یعنی خلاصه به هر  بهونه ای سیگاری روشن میشد و وقتی به سرفه های شدید و خستگی از مزه سیگار می رسید هوس ترک به سرم میزد!به همراه دوستان یک الی دوروز سیگار کشیده نمیشد و بعد از اون مثلا کافی بود یه لواسون بریم و کنار رودخونه و چایی و یه دفعه جای خالی سیگار.

گل در بر و می در کف و معشوق به کام است      سلطان جهانم به چنین روز غلام است

 بله! حالت اینجوری بود که فکر ترک کردن سیگار از ترس کتک خوردن از طرف ما دوستان شفیق، از سرمون فرار می کرد! و ما هم وقیحانه و همچون سنگ پای قزوین،سیگار(که معمولا هم تو جیب ما ترک کرده ها  بود!)روشن می کردیم و روز از نو  و روزی از نو!یک بار هم در دوران دانشجویی و جدا فقط به قصد ترک سیگار،پیپ خریدم!!!(جدا از ژست خوبش،که در کوچکی با دیدن عکسهای مرحوم هویدا،از پیپ خوشم میومد)گفتم شاید به دلیل سختی اماده کردنش به نسبت سیگار،کمتر بکشم.و چشمتون روز بد نبینه!کاری که سیگار با ریم در حدود سه سال کرد،پیپ در کم تر از یک ماه کرد!شاید روزی ۴ الی ۵ بار میکشیدم .پیپ رو بعدا به یکی از دوستام که قصد خرید پیپ داشت ،دادم.این روش هم شکست خورد.(البته قبلا چنین تجربه ای با قلیون(یا به قول عربها،شیشا و به قول فرنگیا(انگلیسی زبانا!)هابل بابل!)داشتم! و اون هم ۱۰ بر هیچ شکست خورد!)نصیحت پدر و مادر هم اثرش در حد اثر احمدی نژاد بر اقتصاد ایران بود!واقعا هیچ راهی وجود نداشت.برادرم هم که اون دوره اوج پزشکی خوندنش بود همیشه جدید ترین صحبت استادشون رو در زمینه ضررهای سیگار رو به من می گفت ولی اثر این قضیه هم در حد تاثیر ایت...خزعلی بر پیشرفت علم بود!در این دوران که تازه فارغ التحصیل هم شده بودم تا مشخص شدن معافی پزشکیم به کلاسهای کارگردانی فیلم رفتم و برای یکی از جلسات فیلمنامه ای اتفاقا در مورد سیگار نوشتم که خیلی هم مورد توجه استادم قرار گرفت و اگر کسی پیامش رو می گرفت سیگار رو با موفقیت می تونست ترک کنه و جالبه که کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی!(ولی پیامش هم بعدا یکی از دلایل ترک شد). تا اینکه پدرم بیمار شد،بیماری نادر ریوی.سرطان نبود. و بیماریی بود که حتی ارتباطش با سیگار مشخص نیست و هنوز هم دانشمندها علت اون رو نمی دونن.(پی.ای.پی).نصیحت پدر سر تخت هم به اون صورت اثر نداشت.ولی دیدن زجری که ناشی از تنگیه نفس هست و اون هم از نزدیک(که فوق العاده عذاب اور بود برام) جرقه این ترک رو در من زد که البته دو سال بعد عملی شد. (و البته من در اون بیمارستان انقدر بیمار سرطانیه تنگی نفس داره سیگاری دیدم که  با دیدنشون کلی وحشت کردم!)

 

 

 

 

بعد فوت پدرم و درست روز پنجم یا ششم بود که در یک حرکت احساسی سیگار رو زمین گذاشتم(به یاد پدرم که می گفت :نکش).ولی بعد از عادت کردن به نبود پدر و نبودن ناراحتی های شدید روزهای اول فوت،دوباره سیگار کشیدن رو از سر گرفتم.و البته این بار با کلی تجربه شکست خوردن، بودم و تنها چیزی که فکرش نبودم سلامتیم بود.(هیچ وقت ،حداقل در مورد ترک سیگار، احساسی تصمیم نگیرید.)تا اینکه عکسهایی رو حدود دو ماه قبل دیدم که یاداور دورانی بود که پدرم در بیمارستان بود.یاد دیدن ریه سیگاریهای فوت کرده در ازمایشگاه بیمارستان.و همینکه تجربه نشون میداد و هم اون فیلمنامم! که سیگار فقط و فقط و فقط به یک دلیل باید ترک بشه،سلامتی و این برا من مفهوم سخت تنگیه نفس رو داشت.توصیفش رو پدرم اینگونه می گفت:بدترین دردی که در زندگی دیده ام.احساس اینکه در یک قفسم و تکون نمی تونم بخورم.سراسراحساس خفگی... و البته من هم این وصف رو متاسفانه در اودیدم.شب ترک سیگار با خودم و خدا خلوت کردم و با توجه به این شرایط ازش کمک خواستم. و تا الان هر موقع که سرفه ای می کنم و میبینم که عامل اون یعنی سیگار رو ترک کردم کلی خوشحال میشم وبه خودم می بالم.راستی نکته دیگر اینکه در ترک های چند روزه بالا و یک بار حتی ۲۰ روزه فشار های ناشی از سیگار نکشیدن که به من وارد میشد و من جایگزینی براش نداشتم باعث میشد دوباره به سیگار رو بیارم.ولی این سری جایگزین چای یا ادامس رو پیدا کردم و اینکه در طول این مدت یک ماه و نیم بعضی وقتها که هوسی سیگار میشدم با اراده کامل و اطمینان از عدم بازگشت به سیگار ،پکهایی از دوستان می گرفتم.این یعنی اینکه اگر روزی سیگار رو  ترک کردید هیچ وقت نکشیدن اون رو تابو نکنید تا اگر در طول ترک سیگاری رو کامل کشیدید، نا امید نشید.اگر اراده داشته باشید دیگه سیگاری نیستید و به دلیل حفظ سلامتی به سیگار بر نمی گردید.(پس در صورت میل بسیار شدید،بهتر است سیگاری رو که به شما سازگار نبوده در حد نصف نخ بکشید) و از دوستان سیگاریتون هم اگر واقعا دوستتون هستن بخواین که جلوتون سیگار نکشن و حداقل دودش بهتون نرسه.در ضمن خوندن ضررهای سیگار در مقاله ای بد نیست !!!با نقل قولی معروف از مارک تواین،حرفام رو تموم میکنم(در مورد سختی ترک سیگار)مارک تواین در جمله ای بسیاربا معنی میگه: ترک سیگار خیلی اسان است.من تا بحال بیش از صدبار ان را انجام داده ام!

پی نوشت۱: رادیو اف ام کلاسیک رو روی وبلاگم گذاشتم،که موسیقی کلاسیک،۲۴ ساعته پخش می کنه و پنل کنترلش پایین صفحست. 

پی نوشت۲:در مورد قضیه اعلام اسامی پذیرش شده ها،عده ای از پذیرش شده ها اومدن که از اب گل الود ماهی بگیرن که مثکه شرکت ایران ایندیا(که اصلا دل خوشی ازش ندارم)جلوشون رو گرفته.به زودی پستی در این باره میدم.

 

 

 

کبک ها ،سر رو یه لحظه از برف بیرون بیارید.

در حالیکه وارد ۴۵ امین روز ترک سیگارم شدم!و واقعا هم از این قضیه راضی هستم و البته این کار رو سخت می دونم،ولی به زودی روشی رو که خودم در این مورد پیاده کردم رو تو یه پست میذارم. فقط علی الحساب این رو داشته باشین تا بعد(من در بیمارستان ریه سیگاری فوت کرده رو در درون نگهدارنده در شیشه ای در قسمت ازمایشگاه دیده بودم و دقیقا اینچنین) ...

شاید این عکس خطر رو برای ما ملموس تر کنه و کبکی کنه مارو که سر رو از زیر برف بیرون اوردیم...

 

ریه فرد سیگاری(با بدخیمی) و ریه سالم

روزگذر

 

صداهای وحشتناک اذرخش و تندر سه روز قبل که واقعا کرک و پر هر جنبنده ای رو می ریزوند،ولی من خوشم میومد!(شاید جنبنده نیستم من!)،نمی دونستم باعث از بین رفتن اینترنت میشه واسه چندروز!به هر حال همون قضیه خربزه و خوردن ولرز و از این حرفاست! بگذریم.چند روز قبل من کمی منگ بودم(از کم خوابی!)و در حین رانندگی،تو دانشگاه،مسیر رو اشتباه رفتم وسر ازجاده جنگلهای تاریک و متروک تو دانشگاه در اوردم!تجربه مرموز جالبی بود.و واقعا باید این جنگلها رو دیده باشید تا حسم رو درک کنید.اواز میامین(میمون ها!)و جغد و صدای جنگل!با هم هارمونی مرموزی درست کرده بودن.نهایتا خودمو از این اوضاع نجات دادم!راستی به زودی یه سفرنامه از جایی که تو این مدت بودم !،اینجا میذارم.(اینارو گفتم یه چی گفته باشم!)