من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک

.

.

http://blogs.nashvillescene.com/pitw/Shawshank.jpg



ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک

حق نگه دار که من می روم الله معک

تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس

ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک

در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن

کس عیار زر خالص نشناسد چو محک

گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم

وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک

بگشا پسته خندان و شکر ریزی کن

خلق را از دهن خویش مینداز به شک

چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد

من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک  

چون بر حافظ خویشش نگذاری باری
ای رقیب از بر او یک دو قدم دورترک


.

.


پی نوشت: عکس بالا از بهترین فیلمیست که تا به حال دیدم، رهایی از شاوشنگ

( رستگاری در شاوشنگ )

( Shawshank  Redemption )

 

.

.

.

پرنده های قفسی

.


 

.

 


امروز نمایندگانی از سفارت مهمان ایرانیان دانشگاه بودند.جدا از جو همیشگی و دلایلی که برای نرفتن داشتم موضوعی شنیدم که برام بسیار جالب بود.موضوعی که شاید ریشه در تاریخ کشورمون داشته باشه تاریخی که حافظ شیرین سخن رو بر آشفته بود که قسمت زیادی از شعرش در ذم خصلت زشت ریا هست.امروز شاید زن ایرانی خود ضربه ای دیگر به پیکر خود وارد کرد.شاید شعارهای فمینیستی امروز بیشتر از هر روز دیگری پوچ بود و رنگ باخته بود. امروز روز تلخی بود چون احترام به خود و اعتقادمون به شدت زیر سئوال رفت همانند قبل.امروز بانوانی که اعتقادی به حجاب ندارند در حضور نمایندگان سفارت محجبه ظاهر شدند.شاید قضیه خیلی ساده به نظر برسه.شاید به همون سادگی که کاندیدای ریاست جمهوری  ایران با وعده دادن مبلغی پول به صورت ماهانه به خانواده های ایرانی رای قابل توجهی برای خود به ارمغان آورد.و یا شاید به سادگی شنیدن خبر سر بریدن دختری به دست پدری.یا به سادگی قضیه فیلتر شدن بسیاری از سایت ها در ایران.نگاه عادی به این قضایا به قول معروف پوست ما رو کلفت کرده وخریدن بی احترامی برای خود رو با ارزونترین قیمت سبب شده.وقتی بانوی ایرانی خود برای خود احترام قائل نیست و حالا به هر دلیل کاری رو که به اون اعتقاد نداره انجام میده ان هم خارج از کشور که مزه قشنگ آزادی من و خیلیهای دیگه و مطمئنا اونها رو هم رو مسحور خودش کرده چه انتظاری از سازندگان آینده ایران که همه ما هستیم می توان داشت؟؟  یا شاید در ژن ما چیزی به عنوان آزادی بی معنی و تعریف نشده است؟؟ شاید جدا به دیکتاتور پذیری و خودسانسوری عادت کردیم به علت بزرگ شدن در کشوری با این مشخصات.الان میشه فهمید که چرا در کشور ایران قانونگذاران به خود این جسارت رو میدن که لایحه حمایت از حقوق خانواده!(بخوانید: خیانت به حقوق خانواده) رو برای بردن به مجلس برای تصویب بنگارند.چیزی که بوش میاد اینه که ساختن ایران که مسلما باید فرهنگی باشه خیلی کار داره.خیلی راه مونده تا روزی که پسری که رابطه سکسی متعددی با دختران مختلف داشته  خودش رو راضی کنه که باکره بودن زن آیندش براش مهم نباشه.امروز بیشتر یاد بدبختیهای ایران افتادم  تا خوشبختی هاش.امروز خود سانسوری،ریا،خودخواهی،ادعای دروغین،ترس،حزب بادی بودن و... دست به دست هم دادن تا طوفانی به مراتب هولناک تر از گوستاو رو رقم بزنن و در بطن این ویرانگری بانوانی قرار داشتند که روز به روز حقوقشون بیشتر از هر روز دیگری در ایرانمون پایمال میشه.ناصر خسرو به زیبایی در حدود یک هزاره قبل بیان کرده:

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست

وندر طلب طعمه پروبال بیاراست

بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت

امروز همه عرش زمین زیر پر ماست

بر اوج چوپرواز کنم از نظر تیز

می بینم اگر ذره ای اندر ته دریاست

گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد

جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست 

بسیار منی کرد و زتقدیر نترسید

بنگر که ازین چرخ جفا پیشه چه برخاست 

ناگه زکمین گاه یکی سخت کمانی

تیری زقضای بد بگشاد بر او راست

بر بال عقاب آمد آن تیر جگر سوز

وز عرش مر اورا به سوی خاک فرو کاست

برخاک بیافتاد و بغلتید چو ماهی

آنگاه پر خویش ؛گشود از چپ و از راست

گفتا عجب است این که زچوبی و زآهن

این تیزی و تندی و پریدن زکجا خاست 

بر تیر نظر کرد و پر خویش بر آن دید

گفتا زکه نالیم که از ماست که بر ماست.

.


قهرمانی با ریشه...

 ..

.

.

.

.

.

.

ساعی قهرمانیت مبارک باشه خیلی با ورزشکارای دیگه فرق داری.بدون وقتی که امثال رضازاده هرچند که قهرمان هم شدند وقتی به دلیل نااگاهی بلندگوی نطق طوطی وار حکومتیان میشن ،نشون میدن تنها زور جسمی دارند و محتویات مغزشون رو به راحتی میشه پر و خالی کرد ولی باور کن قهرمانیهای تو فرق داره به زبون خودمونی بگم کلی حال کردم مثل یک شیر هم از نظر فکری و هم از نظر جسمی برنده ای و پر افتخار  ازینکه ایدت مال خودته و هیچ کسانی نمی تونند به هیچ طریقی اون رو تغییر بدند.شاید خیلیها حس من رو داشته باشند.تبریک های رضازاده به شخصی خاص وبه گونه ای کاملا کلیشه ای در هنگام قهرمانیهاش به قول عربها او رو  سقط من عینی کرد! به راحتی میشه جای پاهای دیگران رو در تفکر رضازاده مشاهده کرد.شاید اکادمیک نبودن او در این مورد بی تاثیر نیست.او مطمئنا یاداور تختی نیست ولی ساعی نه.ساعی کسیه که خودش حقیقت رو از دید خودش دید و حسین رضا زاده، کسانی براش حقیقت رو دیدن و با تحریف به او خوروندن.مطمئنا بسیار به ساعی گفته شده که مدح کسی رو بکنه در مصاحبه هاش. حرف های خاصی رو بزنه.ولی دریغ از اندکی از حزب باد بودن او.قصد بت سازی یا اسطوره سازی ندارم ولی حس درونیم رو میخوام بیرون بریزم.همینکه منتظر تبریک شخصی خاص نیستی همین مدال طلاییه بزرگتر از مدال المپیک.ساعی پس از قهرمانی در گفت‌وگو با ایسنا، اظهار کرد: این مدال را به تمام ایرانیان به ویژه خانواده و روح پدرم تقدیم می‌کنم. شاید خود مدال ارزش نداشته باشد اما، باید آن را می‌گرفتم. چرا که می‌دانم مدال نگرفتن در المپیک چقدر برای مردم سخت بود. خدا را شکر می‌کنم که توانستم آنها را خوشحال کنم و خدا مرا خیلی دوست دارد.

اری هادی جان هم خدا و هم مردم کلی باهات فاز گرفتن .مدال طلای تملق رو در گورستان متعفن تملق گویان و تملق شنوان انداختی و مدال شرافت و انسانیت و سپس المپیک رو بر گردنت انداختی و دست رد به سینه چاپلوس پروران زدی... 

ساعی به عنوان قهرمان باشخصیت با ابرو در قلب ما و تاریخ حک شدی...روان پدرت شاد

.

.

پی نوشت:پست قبلیم مثلا  خیر سرم کمکی پست مدرن هست! با فونت سفید نوشته شده و برای خوندنش رو صفحه سلکت ال (crtl+a ) رو بزنید تا مثل جن ظاهر بشه و بتونید بخونید. یا مثلا فرض کنید  می خواهید از مطلب کپی بگیرید پس متن رو سلکت کنید ظاهر میشه.

پی نوشت ۲: احتمال زیاد به محاق برم برای مدتی به دلیل فشار درسها.ممنون از نظراتتون و همراهیتون.شاد باشین

.

.

.

.