ای که ۲۹رفت و در خوابی...


http://imagecache.allposters.com/images/pic/DANPOD/US03RTI0029-FB~Bell-Tower-Tumacacori-National-Historic-Park-Arizona-USA-Posters.jpg

تا چند ساعته دیگه ناقوس سال جدید زندگیم دوباره به صدا در میآد و رسما ۲۹ امین سال عمرم رو  (البته اگر تا اون موقع حادثه ای پیش نیاد!)  می بینم.تولدی که با تولد بهار قرین شده از خوب یا بد روزگارم!بدنم لرزید وقتی دوستم روایت اینکه در سال بعد جزئ تیر و ترکه بیست سالگان نیستم رو به من گوشزد کرد.یک سال وقت دارم برای وداع با دوران شنگولیه خودم! اگر حسش رو بتونین درک کنین،میتونین به اهمیت این دوران پی ببرین.کارهای نکرده زندگی باعث این لرزش میشه.وقتهای هدر داده شده و هزاران مورد دیگه.از همه اینها که بگذریم حال و هوای عید هست که دیگه حداقل به صورت چندین سال قبل در من نیست.زیبا ترین دوران همیشه برای من دو هفته مانده به پایان سال بود در دوران کودکی که الان هیجان این دو هفته واقعا در زندگیم نیست و مدتهاست که نبوده.دو هفته ای که برای ما در اینجا اوج درس بوده و از سر کمی خوش شانسی در روز سال تحویل طبیعت  و خودم امتحانی ندارم!شاید فرصت بهتری هست برای خلوت کردن با خود که چه کرده ای در این مدت و چه نه؟! و چه می خواهی کنی و چه نه؟!پر از فکر خوب هستم در این اول کار بر اساس سنت قدیمی ما ایرانیان که در ابتدای سال نو هر کاری کنین کل اون سال رو غوطه ور هستین  در همون چند لحظه اول.خیلی هم شوخی نمی گیرم این راه نیکان رو. با اجازه از سعدیه بزرگ که شعر زیبایش الهام بخش این حس درونی من در این دوران شد:

ای که ۲۹ رفت و در خوابی    کی می خواهی چند روز عمر را دریابی؟

پی نوشت ۱: سال نو همه واقعا مبارک!

پی نوشت ۲: بلاگ نویسیم دو ساله شد امروز و هنوز چهار یا پنج سال دیگه مونده وارد اول دبستان بشه تازه!

پی نوشت ۳:حرف و خیال بسه!

پاریسپولیس!


http://www.irancivilcenter.com/images/news/icc_news_fa_239.jpg

+
http://i2.cdn.turner.com/cnn/2009/WORLD/europe/01/27/eu.terror.groups.list/art.iran.police.afp.gi.jpg


=

http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2009/02/428415_orig.jpg



یاد آوری   خاطره ای که کلی ازش حرص خوردم باعث شد تا برا آپ بیام! در ضمن اینکه سرعت نت این روزها در مالزی افتضاح هست و بنا به شایعات یکی از کانالهای ارتباطی نتی مالزی با امریکا قطع شده و کل کشور به این مشکل ستم دچار شده...

دوران دبستان یادمه حسابی بچه مدرسه ایها جو استقلال پرسپولیس داشتند. معلم تربیتی ما داشتیم که خیلی ناراحت میشد ازینکه ما به پرسپولیس ،پیروزی نمی گفتیم. چونان حکومتیان فعلی که خودشون رو کشتند و گ...دند و .نم....دند و.ک...ند! تا این امر محق بشه و البته روسیاهی به ذغال ماند.یه روز این معلم تربیتی! به ما گفت که نگید پرسپولیس ، چون این واژه فرانسوی هست و از ترکیب دو کلمه پاریس و پلیس اومده !که در هم ادغام شده و شده  پاریسپولیس که به مرور زمان تبدیل  شده به پرسپولیس! آن چنان هم تلفظ مسخره ای داشت که خودتون باید متصور بشین! خلاصه چند روز نکشید که حقیقت این استاد زبان شناس ما! برا ما واضح شد . معلم تربیتی حرام لقمه ما ، از راه خنده داری وارد شده بود برای عملی کردن تفکر پوچش. این گونه توهمات شما رو یاد چه استدلالهایی میندازه؟؟!

یک اسب آبیه لاش گوشت!


یعنی آخرشه دیگه این خبر!طرف یه لاکپشت نر رو  مادر خودش می دونه!این طرف ،یه اسب آبی ... مغز هست.(به جای ... فقط از واژه های رکیک استفاده کنید!). آخه حروم لقمه،این لاکپشته هم شکلته؟ هم شوخیته؟ همنوعته؟ بلای جون این بدبخت شدی؟ خبر رو بخونید و بعدا بگید تو این دنیا امکان خیلی چیزا وجود نداره!!


بچه یک اسب آبی (یک ساله) بعد از واقعه سونامی، یک لاک پشت 100 ساله نر را به عنوان مادر خود می شناسد.

Owen نام یک بچه اسب آبی با وزن 300 کیلوگرم که کمتر از یک سال سن دارد و بعد از سونامی توسط گروه نجات از امواج نجات پیدا کرد.او که مادرش را در سونامی گم کرده بود , به مرور زمان به لاک پشت نر غول پیکر پارک  وابسته شد و لاک پشت را به چشم  مادر خود می بیند.

مسئول پارک لافارگه می گوید که انگار لاک پشت نر غول پیکر از مادربودن برای این بچه اسب آبی لذت می برد.

آنها با هم غذا می خورند , با هم می خوابند , و اگربچه اسب آبی را از کنار لاک پشت دور کنند به شدت عصبانی و خشمگین می شود.




منبع خبر

کاچی بعض هیچی...

http://farm1.static.flickr.com/54/130940555_86f44e9828.jpg?v=0



سال دوم دبیرستان بودم که اولین بار رای دادم.نامزدی که بهش رای دادم رو یکی از دوستام به من معرفی کرد و حسابی ازش حمایت می کرد چرا که طرف به صورت اتوکشیده و با کراوات سر چهارراه ولیعصر تبلیغاتی رو در حوزه اش به مردم داده بود و بسیار مهربان با دوست ما برخورد کرده بود!و البته عکسش در پوستر هم با کراوات. شعور سیاسی اون روز ما بچه دبیرستانی ها در همین حدی بود که تلاش کنیم اون مرد خوشتیپ رو به مجلس بفرستیم و البته تلاشی که عقیم موند! بعد از اون شور در سر داشتن و کمی بوی قرمه سبزی در کله داشتن! مارو پرت می کرد به وادی اجتماعات و ماهم کور کورانه شعار می دادیم!بعدا فهمیدیم نه بابا! چپی هست و راستی و... در کوران دوم خرداد جو عمومی مارو گرفت و به خاتمی رای دادیم و کلی هم منتظر نتیجه که یادمه همه ناطق نوری(تلویزیون!!) رو رییس جمهور می دونستن ولی خوب رای به خاتمی تودهنی محکمی بود به این سرور کاله! دیگه بعد اون جریان در دانشگاه بودم و به شدت مشغول شرکت در اجتماعات،هاشم آقاجری و ...از حواشی بگذریم.نوبت به خبرگان هم که رسید جو ما به کل تحریم بود. دوره بعد ریاست جمهوری  دوره ای بود که ۱۸ تیر رو چند سالی بود پشت سر گذاشته بودیم. از کارهای خاتمی راضی نبودیم و جو ما داشت طرف تحریم می رفت که دوستی مخ ما رو زد واسه رای دادن.دوباره خاتمی رو انتخاب کردیم. همون بد و بد تر خودمون. ولی خوب خیلی هم بد نبود اون روزا.دوره دوم شجاع  خان ما،جدا خیلیها رو از انتخابات دلسرد کرد. واقعا جو دیگه تحریم شده بود .موضوعی که خیلیها اون رو متوجه بودند و هنوز هم  متوجه نیستند. در کل دوره سی سال حتی یک انتخابات ما درست حسابی از سوی مردم تحریم نشده بود و بعد دوره دوم خاتمی جو جدا جو تحریم بود. فریادهای روشنفکران در مورد تحریم شنیده نشد.اکبر گنجی و سخنانش بی اهمیت انگاشته شد و همینطور بسیاران دیگر.استدلال دوستان این بود که ایران فرانسه نیست و مردم ما مردم فرانسه نیستند که تحریم موثر باشد.خود پایه رای دادن بودند گویی جزئ همین مردمی نبودند که اجازه فرانسه شدن به ایران نمی دهند!یا شاید تافته جدا بافته بودندآنها.آنها اجازه امتحان کردن این نوع درمان را هم از ایران بیمار گرفتند.میهن بیمار تر شد پس از این دریغ ورزی.تحریمیها بی آنکه اثر این دارو را امتحان کنند محکوم شدند از سوی رای دهندگان روشنفکر!ومحمود خان وارد صحنه شد.صحنه را بد به هم ریخت.دیگر ایران نبودم این تاثیرات را از نزدیک ببینم ولی رایحه آن! همه جهان را پر کرد.پسرکی آلمانی روزی در اینجا به من گفت راستی آن رییس جمهور مهربان و خوش  صورت شما کجاست؟!منظورش خاتمی بود و کلی از او تعریف می کرد. اعتراف کنم شاید برای اولین بار فرق بین بد وبدتر را اینجا فهمیدم!خوب خود شما بگویید وقتی ایران فرانسه نیست و بد بهتر از بدتر است و جماعت به ظاهر روشنفکر، لجباز است و به هیچ قیمتی حاضر به امتحان داروی جدید نیست راه چاره این گربه بیمار آسیا چیست؟! انقلاب که رسما مضر و منتفیست. بی تفاوتی و بی خیالی به سرنوشت وطن  غیر انسانی و غیر شرافتمندانه است.امید به حمله کشوری بیگانه داشتن ،خیالی پوچ و یا خائنانه ویاناشی از فقر فرهنگیست .رفرمی از داخل شاید مناسب ترین راه است که جز با مشارکت به دست نمی آید.وقتی نمی توان مشروعیت را زیر سئوال برد پس یک قدم عقب نشینی کم ایراد به نظر می رسد.بی خیال کاتالیزور...رای ندادن در چنین جامعه ای راه کاره مبارزه نیست جون جماعت ایران تحریمی نیستند.دگم بازی راهی نیست برای اصلاح ،و مثال چونان فرد راه گم کرده تشنه ایست در بیابان که از فرط تشنگی در حال هلاک است و به امید نوشیدن آبی گوارا و خنک، از آب گل آلود چاله ای نمی نوشد که مطمئنا این آب نامطلوب می تواند او را به رسیدن به نوشدارو یاری کند . امیدوارم کسانی که اعتقاد دارند آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب، عوض کنند این ضرب المثل را با : کاچی بعض هیچی .آینده بیشتر در این باره خواهم نوشت...


پی نوشت: ببینید این عکسها را،سردمداران اوباش بسیجی در حال ضرب و شتم دانشجویان