به یاد شهید نبراسکایی انقلاب مشروطیت ایران

گرامی میدارم صدمین سالروز شهادت هوارد بسکرویل (۱۹ آوریل) از شهدای مشروطیت . پست مربوط به صد ودومین سالگرد انقلاب مشروطیت رو که نوشته بودم به یاد این نازنین مرد دوباره میذارم.




.

.

هوارد باسکرویل


آزادی خواهی مرز نمی شناسد...


 

صد و دومین سالگرد  انقلاب مشروطه گرامی باد، اولین باری که ما ایرانیان هر چند برای مدت کوتاه مزه حکومت خود بر خود رو چشیدیم گرامی باد.اولین باری که اسم رعیت از روی مردم ایران زمین برداشته شد.اولین باری که  مردمانی شریف از ایران به خودشون اومدن که با این پشتوانه علمی و تاریخی ما چرا باید از غرب عقب باشیم.اولین باری که قرار بود ایرانیان بوی آزادی واقعی را بچشند.درود بر شهیدان .درود بر  صور اسرافیل باقرخان و ستارخان و سردار اسعدو...

در این میان نام شهیدی از چشم ملت پنهان مانده که کم از چگواراها ندارد.به نظر من بزرگترین شهید مشروطیت است.چرا که او امریکایی بود.هموطن نبود ولی واقعا هموطن بود...از جوانی به نام  هوارد بسکرویل صحبت می کنم. معلمی ۲۳ ساله که به دعوت یکی از مدارس تبریز از امریکا به ایران امد برای تدریس تاریخ در بلبشوو  دوران به توپ بستن مجلس توسط محمد علی شاه .وی پس از قیامهای ستارخان و باقرخان به صفوف مشروطه خواهان پیوست و به قول خودش به جای نقالی  تاریخ مردگان  اموزش نظامی این سربازان را به عهده گرفت.او در نبرد سنگینی که بین مشروطه خواهان و فوج نجات در گرفت، براثر شلیک گلوله‌ای به سینه اش کشته شد.

وی هنگامی که یکی از دوستان صمیمی اش که ایرانی هم بود را  در این جریانات از دست داد  چنان منقلب شد  که در جواب همسر کنسول آمریکا که از او خواسته بود از صف مشروطه‌خواهان جدا شود، ضمن پس دادن پاسپورتش گفت: تنها فرق من با این مردم، زادگاهم است و این فرق بزرگی نیست.  روحش شاد

برزخ در یک تصویر




عکاس این عکس یکی از دوستان نازنینم هست. این تصویر چی رو به شما القا می کنه؟ خودش اسم این عکس رو زندگی پس از مرگ گذاشته...



گجلر



برای من زیبا ترین فولکلور آذری که شنیدم همین ترانه زیبای گجلر (شبها) هست که یاد اور خاطرات وهم انگیز بسیاری ست...بشنوید ورژن  بی نهایت قشنگ این ترانه رو با صدای رشید بهبودف.





گجلر فکرنن یا تا بیلمیرم
بو فکری باشیمنان اتا بیلمیرم
گجلر عشقینن یاتا بیلمیرم
بو عشق باشیمنان اتا بیلمیرم
نی نییم که سنه چاتا بیلمیرم
ایلیرخ ایلیرخ امان ایلیرخ
هر دل دردن اولار یامان ایلیرخ
اوزون دو هجرینن گارا گجلر
بیلمیرم من گدیم هارا گجلر
وروب دو دردیم یارا گجلر
وروب دو دردیم یارا گجلر
ایلیرخ ایلیرخ امان ایلیرخ
هر دل دردن اولار یامان ایلیرخ
گئجه لر فکریننن یاتا بیللمیرم
بو فکری باشیمنان آتا بیلمیرم
نینیئم کی سنه چا تا بیلمیرم

آیریلیق ، آیریلیق ، امان آیریلیق
هربیردتدن اولان، یامان آیریلیق

اوزوندو هجریننن قارا گئجه لر
بیلمیرم من گدیم هارا گئجه لر
ووروبدو قلبیمه یارا گئجه لر


آیریلیق ، آیریلیق ، امان آیریلیق
هربیردتدن اولان، یامان آیریلیق

.
.
.
شب ها از فکر تو نمی تونم بخوابم
این فکر را نمی تونم از سرم بیرون کنم
شب ها از عشق تو نمی تونم بخوابم
این عشقو نمی تونم از سرم بیرون کنم
چه کار کنم که به تو نمی تونم برسم ؟
جدایی جدایی امان از جدایی
هر دل از درد می میره وای از جدایی
شب ها از دوری تو دراز و طولانی است
نمی دونم که شب ها به کجا پناه ببرم
شبها به درد من زخم زده اند
شبها به درد من زخم زده اند
جدایی جدایی امان از جدایی
هر دل از درد می میره وای از جدایی

گجلر با صدای گوگوش


پی نوشت: وزارت اطلاعات ایران اعلام کرده که همه سایتها و بلاگها تحت نظر خواهد بود در مورد مطالبی که در ارتباط با انتخابات هستند.ادیکتاتوری هم که شاخ و گوش دراز داره و این بیانیه اصلا ربطی نداره به زورگویی و قلچماقی!سنگ پا قزوین کیلویی چند؟؟!اعلام کنم به این وزارت اگه این مطلب رو خوندند! که نگران نباشید اکثر بلاگهای فارسی روزمرگی گرفتند و اصلا درد وطنی ندارند البته احتمالا از ترس یا....پستی در این باره میدم به زودی

شب در روز بدون حضور خانم کسوف!




با خوندن خبری در یکی از سایت ها یاد خاطره ای افتادم که برای خود من پیش اومده بود.در دوران دانشجویی که  در یزد بودم یه روز حدودای بعدازظهر رفته بودم حمام و البته حمام خونمون نور گیر نداشت و  با چراغ روشنی می گرفت. در حال دوش گرفتن بودم که ناگهان برق ها رفت.  سر مثلا کار ژانگول کردن در حمام رو باز نکردم تا تاریکیه حمام جذابیت خاصی برام داشته باشه. زیر دوش یه دفعه سر و صدای در خونمون رو شنیدم که به شدت زده میشد.در حموم رو که باز کردم تاریکی همه جا رو گرفته بود. من که می دونستم حدودای ساعت سه رفته بودم زیر دوش و مدت استحمامم بیشتر از یه ربع طول نکشیده بود از این تاریکی هوا تو اون ساعت  شدیدا تعجب کردم.آمار هم داشتم که کسوفی در کار نبوده  که اگه اونجور می بود من اصلا حمام نمی بودم. خلاصه شدت در زدنها و این تاریکی کمی وحشت زده کرده بود من رو. سریع شمعی روشن کردم و  حولم رو تنم کردم طرف در رفتم . صدای دوستم رو  شنیدم که می گفت: کورش کمک...کمک... بعد اینکه در رو باز کردم و با شمع تاریکیه کوچه رو می دیدم وهنوز هنگ بودم توجهم به موهای دوستم رفت که قبلا مشکی بود و الان بور شده بود.در رو که بستم زیر نور شمع راهرو پر از شن شده بود. بله طوفان شن دوستم رو بور کرده بود و البته او از من به عنوان منجیه خودش نام می برد و اصلا به این قضیه توجه نداشت.مثلا او رو از خفگی نجات داده بودم که احتمال زیاد ناشی از ترسش بود! اون روز یکی از عجیب ترین وقایع طبیعیه زندگیم رو تجربه کردم. تاریکی وسط روزی که نه از کسوف بلکه از طوفان شن ناشی میشد.خوب ترسیده بودم...


منبع عکس