no leaf clover



http://3.bp.blogspot.com/_FMQ7izoBeeE/SH-1_-LiflI/AAAAAAAAAAk/hDyp34BA5uQ/s320/Freight%2Btrain%2Blight


  یه موقعی دیگه از تونل و تاریکی (سختیهای زندگی) خسته شدی و داری جون می کنی ازش بیای بیرون و یه دفعه احساس می کنی نوری در انتهای تونل می بینی و تو ذهن خودت داری نور بیرون تونل رو می بینی! ولی اون نور پایان تونل(پایان سختیها)  نور قطار باریی هست که داره با سرعت به طرفت میاد... چند خط بالا ،مفهومی از زندگی هست در آهنگ شبدر بدون برگ از گروه متالیکا   .در بخشهایی از ویدیو کلیپ نماهایی از فیلم و تراژدی  والکیری(داستان واقعی)  با بازیه تام کروز   میبینیم که بی ربط به این آهنگ پرمفهوم نیست 



no leaf clover

 

                              

                        

And it feels right this time
On this crash course were in the big time
Pay no mind to the distant thunder
Beauty fills his head with wonder, boy....

Says it feels right this time
Turn around, found new high lights
Good day to be alive sir
Good day to be alive, he said.....

Then it comes to be that the soothing light at the end of your tunnel
Is just a freight train coming your way
Then it comes to be that the soothing light at the end of your tunnel
Is just the freight train coming your way

Dont it feel right like this
All the pieces fall to his wish
Suck up for that quick reward boy
Suck up for that quick reward they said.....

Then it comes to be that the soothing light at the end of your tunnel
Is just a freight train coming your way
Then it comes to be that the soothing light at the end of your tunnel
Is just the freight train coming your way......
Its coming your way
Its coming your way......
Here comes

Yeah, then it comes to be that the soothing light at the end of your tunnel
Is just a freight train coming your way.... yeah...
Then it comes to be, yeah...
Then it comes to be, yeah...
Then it comes to be, yeah...
Then it comes to be, yeah...
Then it comes to be, yeah...
Then it comes to be, yeah...
Then it comes to be, yeah...

Then it comes to be, yeah

           

 

نمک هایی بر روی یک زخم عمیق



تجربه وحشتناکی بود دیشب. در رستورانی خارج دانشگاه با دوستان جمع شده بودیم برای تماشای بازی همیشه حیثیتیمون.بازی که حتی اسمش رعشه میندازه  در بدن حداقل در من. درست پشت سرمون جماعتی از اعراب گرد امده بودند. البته همه عربستانی نبودند.گل شجاعی ما رو به آسمون ها پرت کرد در مقابل اونها و جماعت مالاییی که موقعی که بازی لیگ انگلیس هست برای هر گل ،چه حریف و چه خودی بالا پایین میپرند!در این بین پخش تصاویر رهبران و رییس جمهور ایران بی ربط ترین تصاویری بودند که فقط حاکی از دیکتاتوری بودن کشورمان داشتند که هر کشوری عکسی در صدر بود مطمئن باشید دیکتاتوری صدرنشین هست.والبته حربه تبلیغاتی محمود قدم خیر که بی اثر ماند.تصاویری که با غرولند دوستان همراه بود .بگذریم که با این پیش درامد به گل اول عربستان که رسیدیم همه یخ کردیم ولی صدایی از اعراب بلند نشد.بعد گل دوم سر و صدایی را انداختند عربها از شادی که جدا برای ما له کننده بود. من زودتر رستوران رو ترک کردم.جالب بود که دیگه بعد گل تصاویر سرکردگان نشان داده نمیشده و گویی این روش عصر حجری میتونه بر محبوبیت اونها اثر داشته باشه که زهی خیال باطل.خلاصه دیشب زخم عمیقی در بدن ما پیدا شد و نمکی که بر روی اون هنوز هم که هنوزه موندگار هست...

چتیه زیبا در کی ال!

http://tarikiha.persiangig.com/image/Dariush/Dariush%20Eghbali.jpg


محتوای شعر هر خواننده معمولا نشون دهنده تفکر طرفدار های یه خواننده هست و هر چی شعر مفهومی تر باشه ،تا حدی نشون دهنده سنگینی و وزن گوش کنندگان هست. داریوش از جمله این خواننده ها هست که همیشه ترانه هاش پراز مفهوم بوده و هست و منبع تغذیه ترانه هایش شعرهای ایرج جنتی عطایی ، شهیار قنبری، تورج نگهبان،فریدون مشیری،احمد شاملو و بسیاران دیگری هست که هر کدوم برای خودشون وزنه ای حساب میشند.همه این جنبه ها در کنسرت دیروز داریوش مشخص بود. نظم و ترتیب و برخورد جمعیت با بسیاری از کنسرت ها فرق داشت و به وضوح این رو میشد دید. از طرفی جلو سن کسی نایستاده بود و خیلی سالون رو منظم تر و زیباتر کرده بود.صدا هم عالی بود و گروه هم حرفه ای کار می کردند. فقط طبق معمول کنسرت یک ساعت دیر تر شروع شد و یک ساعت زود تمام شد.دیگه عادت شده این اوضاع برای ما ایرانیها! و دریغ از حتی یک اعتراض کوچک.کنسرت گذارها دروغ گفتند مثل همیشه ولی  چه کنیم که شنیدن حتی چند دقیقه آهنگ شقایق داریوش مست کرد ما رو و اعتراض رو از یادمون برد.فکرم میره طرف اینکه چقدر ساده اعتراض  میتونه در ما خاموش بشه...


از وقتی فیلم ده نمکی رکورد فروش رو زده ,شبها راحت میخوابم ...

از بلاگ هیچ الحکایات

…اینو جدّی میگم…..جدّی جدّی…..از وقتی شنیدم مردم چطور واسه دیدن فیلم این بابا ,ده نمکی , از سرو کول هم بالا میرن دیگه شبها راحت کپّه مرگمو میذارم!.دیگه خیالم از بابت این مردم راحت شد.

آقاجان… این ملّت دلش نمیخواد به اون چیزائی که من و تو ایده آل میدونیم فکر کنه…زوره اخوی!!…این مردم دیگه نیازی به جوش زدن های آدمای زوار در رفته ای مثل من و شما ندارن که شبها هم تنها کاری که میتونن بکنن اینه که بخاطر فکر کردن به مشکلاتی که هموطنانشون دارن یخورده دیرتر به خواب برن….والا ما کسی نیستیم که فکر کردنمون خیلی چیز مهمی باشه ولی تا حالا فکر ها خودشون می اومدن و ما هم استقبال میکردیم….از این به بعد دیگه خلاص!
این ملّت میخواد حال کنه…حالیته رفیق؟… همین الان هم میخواد حال کنه…..واسشم مهم نیست که واسه یکی دو ساعت شنیدن مزه پرونی ممکنه چه چیزائی زیر پا گذاشته بشه واز بین بره …واسش فرقی نداره که کارگردان این چند سا عت کیه و چه بلائی سر دوستا و برادراش آورده….گور بابای هیجده تیر!…گور بابای دانشجوهای زندانی!…گور بابای آینده!…گور بابای ما و شما!….
ول کنین آقا!…ول کنین ملّت رو بذارین حال کنن..بذارین با دیدن شیکم قلنبه حاجی شریفی نیا و شیمیائی زدن امین حیائی قهقهه سر بدن……چه فرقی داره واسشون که پشت پرده کیه؟…چه فرقی داره واسشون که بدونن این بابا یکبار هم محض دلخوشی به گذشتش…به کتک زدن جیگر گوشه های همین مرز و بوم…..به تیغ زدن بدن رنجور دانشجوهای مظلوم وخیلی کارای دیگش با دیده تردید نگاه نکرده…مگه فرقی داره که جیب کی داره پر میشه؟….مگه فرقی داره تا سالها اسم یه همچین عنصری بعنوان کارگردان پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران سوهان روحمون بشه؟… اصلا مگه اینا مهمه؟….مهم منزل رسوندن منزل حاجی شریفی نیاست که از خنده ریسه برن واسش…
حالا این ملّت بیاد عیدشو خراب کنه و نره فیلم همچین کسی رو تو سینما ببینه که چی بشه؟ …..نه…خدا وکیلی واسه چی؟.. .واسه احترام به میر صیافی وبلاگ نویس که تو راه نوشتن راجع به مشکلات همین ملّت قدرشناس جنازش بعنوان عیدی به خانوادش تحویل داده شد؟…واسه دانشجوهائی که کارگردان این فیلم و هم پالکی هاش بجرم طلب کردن حق همین جماعت کشتن و اینداختن زندان؟..عزّت ابراهیم نژاد؟…کی هست اصلا؟!…..بریم آقا…بریم کناربذاریم یخورده باد بیاد!
این جما عت واسه یه لحظه ادا اطوار دیدن همه چی یادشون میره اونوقت شما از این ملّت انتظار تحریم و مبارزه و این حرفا رو داشتین….هه هه هه….خندیدم خودشم از نوع بدجوریش!
برین آقا…..برین بذارین ما هم یه شب بی دغدغه بخوابیم و غم ملّتی رو که دوست نداره کسی غمشو بخوره, رو نخوریم!…..ای خدا…چه حالی میده اینجور خوابیدن…بقول شا عر: برندارد سر ز بالین هرکه بیدارم کند…شب همگی خوش….!

پ.ن1:
من اخراجی های یک رو فقط دیدم ..اونم با قلبی آرام و دلی مطمئن و بدون ذره ای درد وجدان دان لود کردم و دیدم!

پ.ن2:
والا من هیچوقت نمی گفتم این جما عت و همیشه میگفتم ما جما عت…ولی ایندفه فرق داره
چون واقعا ما جما عت حد اقل واسه یه همچین چیز مبتذلی رو اصولمون پا نمیذاریم…..البتّه شایدم قیمت ها فرق داره!..خدا رو چی دیدین
پ.ن3:
روی سخن من با کسائیه که میدونن این بابا چه جونوریه وموقع رفتن به سینما ککشون هم نمی گزه


منبع: بلاگ هیچ الحکایات