دینینی در اینجا !

http://www.collider.com/uploads/imageGallery/Omen_the/the_omen__1976__movie_image_1.jpg


بعضی وقتها در زندگی آدمی وقایعی رخ میده که هیچگونه توجیهی براش نمیشه داشت جز دست به دامان خرافات شدن! رویدادی که امروز هنگام ناهار خوردن در رستوران ایرانیها برای من و برای دومین بار و تاکید می کنم فقط برای من روی داد من رو از خودم ترسوند! قضیه از این قرار بود که هنگام صرف غذا پرنده های حاضر در سالون باز رستوران به من حمله ور شدند و در حین پرواز به طرف من هجوم میاوردن و اگر جاخالی های من نبود شاید یه بلایی سرم اومده بود! با کیف دستیم هم البته از خودم دفاع کردم.اسمشون رو نمی دونم ولی پرنده هایی به اندازه گنجشک ولی سیاه و قرمز رنگ و بسیار زیبا! آرامش رو از من ربوده بودند به طوریکه غذام رو نصفه کاره ول کردم و سریع حساب کردم و الفرار. حتی موقع حساب کردن هم دست از سرم بر نمی داشتند. شاید شبیه قاتل پدر یه کدومشون هستم یا...!یکی از هم کلاسهای عربم از تعجب داشت شاخ در میاورد و اذعان کرد یه همچین چیزی تو زندگیش ندیده! البته دو ماه قبل هم یه ماجرای مشابه با همین پرنده ها داشتم و تو یه جمع دوستانم ،فقط به من حمله می کردند.ناخودآگاه یاد فیلم طالع نحس میفتم که حیوانات با دیدن  دینین،کودکی با صفات شیطانی،به عکس العمل واداشته می شدند و به پسرک حمله می کردند!موندم که آیا من هم در بدنم عدد حک شده ۶۶۶ دارم یا نه؟!چرا از بین این همه آدم در رستوران باید اینها به من حمله کنند؟ و البته این بار ،بار دوم بود. خلاصه یه خبرایی در درونم هست که من ازش بی خبرم و این سیاهپرهای جسور از اون اطلاع دارند.در ضمن بگم که چند بار هم در خواب دیدم که خوکها به من حمله کردند یا خری (الاغ خودمون!) می خواسته گردنم رو گاز بگیره یا گربه ای خودش رو سوت کرده طرفم به نیت خصومت!کوتاه کلام اینکه معمایی شده برای من این روزها چی در من و درونم داره میگذره؟؟؟!


پی نوشت: پیغام اخلاقی: بیاییم امسال الگوی مصرفمون رو درست بکنیم!!

حاجی بلاگرها یه تکون...


http://gdb.rferl.org/9AE4E2C6-0081-43C1-B615-E417D86AA3CC_mw800_mh600.jpg



نخواستم پست قبلیم رو که مربوط به سال جدید و  روز تولدم بود رو به قضیه مرگ در اسارت و یه تراژدی اختصاص بدم . مرگ یک وبلاگ نویس بی گناه در زندان حکومت این تراژدیه فاجعه هست.امیدرضا میر صیافی چنین بر سرش اومد. فقط و فقط و فقط برای نوشتن و ان هم نه به قول اینها کفر بلکه درج خبری نامعلوم  . اگر در فرانسه یا آمریکا یا هر جای دیگه که بویی از آزادی میاد واقعه ای مشابه اتفاق میفتاد (که البته نمیفته) مردم کشور را تعطیل می کردند.اعتراضهای کارگری در سالهای قبل در فرانسه یادمون نرفته که مطمئنا در بستر جامعه لیبرال جواب داد و البته نه بر سر آزادیه بیانی که وجود داره . من جدا نمی تونم بفهمم که میگن مردم ایران جزئ معترضترین مردم های دنیا هستند و در جاهایی که حقشون به شدید ترین وضع ممکن خورده میشه کوچکترین صدایی ازشون در نمیاد و فقط کافیه یکی به دوست دخترشون یا دوست پسرشون! متلک بندازه و در نشانه اعتراض به زیر کتک کاری یا فحاشی قانع نمیشند! شاید کارگر فرانسوی حقوق خودش رو خیلی بهتر از بسیاری از تحصیل کرده های ما میدونه.الان کمتر بلاگری به این موضوع اشاره کرده و این وظیفه خودش رو پشت گوش انداخته...واقعا نمی تونم این پست رو بیش ازین ادامه بدم...