بد خسته ام،هر چند تو ذاتم امید هیچ موقع زایل نمیشه ولی شاید از امید داشتن هم خسته ام. دونستن آینده دردیه که در هیچ بنی بشری وجود نداره .از ندونستن مکرر آینده هم خسته ام.از دیدن و ندیدن وطن هم خسته ام.خسته ام ازینکه دوباره تو خودم کنکاش کنم و از این خستگی بیرون بیام.از شنیدن اینکه بم میگن کی میای ایران،از اون هم خسته ام.به زور دارم خودم رو جلو می برم،از این زور زورکی جلو رفتن هم خسته ام.از خصلت های خودم هم خسته ام و از فکر برای تغییرشون خسته تر م.از همین بلاگری هم خسته ام.این پست رو میذارم که یه روز بخونم ببینم آیا از چیزای مسخره ای خسته بودم یا نه واقعا خسته ام؟!...
خسته نباشی جوون، خدا قوت
مخلصم آقا ارادتمندم...
منم همین طور اما هنوز زنده ام
ایشالا شما هم از این وضع چنج تو بتر بشین :-) ما که بی رمقیم فعلا...
Salam.
hata vaghti ham khasteid khub minevisid...
ye forsate koochik be khodetun bedid ta khastegitun dar beshe...unvaght bazam hame chiz khub mishe...ya shayad ham hame chiz hamin joori bazam bemune, ama beshe khub negahesh kard aheaghal...
سلام مرسی دوست عزیز . کامنتهای شما دلگرمی هست برای من.
همه خسته ایم اما یه کم هم وایسادن و به عقب نگاه کردن میتونه خستگی رو کم کنه
جدا علی راه خوبی رو یادآوری کردی. از دردها کم می کنه.ایول...
سلام. اتفاقی یه روزی اومدم این جا. گاهی میام می خونم آقای خسته این وبلاگ رو . حالا امیدوارم خسته نباشین همه مون گاهی خسته می شیم گاهی حتی از خستگی هم خسته می شیم .کاش خسته نباشیم و نشیم هرچند خصلت این زندگی همینه.
شاد باشین آقای خسته