دنیای وارونه

در یکی از چندش آورترین دوره های تاریخی ایران که در حال حاضر در اون به سر می بریم،کمتر آفریده ای از گزند این نامردمان انسان نما در امان مانده است.بحث رسیدن هر دم بری از این باغ نیست که اینان سرتاسر و لحظه به لحظه میوه اند.میوه ای که شاید بدمزه ترین و تلخ ترین حاصلهای حکومتهای ایران کهن  تا کنون بوده است.دروغ گفتن به وقیحانه ترین شکل آن ، واقعا راحتتر از آب خوردن شده است و جدا در مقابل این گستاخان، سنگ پای قزوین همچون آینه است .رحم بر قله زیبا و بی زبان دماوند هم نکردند که شرح وقایع را می دانیم همه. و به قولی دهان دماوند را هم آسفالت کردند.یاد شعری افتادم که در بلاگ قبلی خود نوشتم و اینک آن را دوباره در اینجا قرار میدم که پر بی ربط نیست.
http://redstick.files.wordpress.com/2009/02/wolf_in_sheeps_clothing.jpg

دنیای وارونه

 پیغامی به کسی نمی رسد یا پیامبران مرده اند یا پرده گوشها با طنین پیام پاره شده اند یا زبان مادری در معجزه ای خدا گونه از ذهن ها زدوده شده . دیگر سرما بیداد خود را به گرما سپرده است و گرما با اغوش باز از ان استقبال کرده است . باران خود را به اسید اغشته است تا دعا و نیایشی برای فرو ریختن خود نبیند میوه ها کرم ها را برای مهمانی باشکوه به اعماق خود دعوت کرده اند هوای تازه از پاکی خود شرمسار است سگان برای بیگانگان دم می جنبانند و صاحبان مدال وفا را بر گردن گربه ها زیبنده تر می بینند مرغان حق از روبهان کلاهبرداری کرذه اند و گرگان همدیگر را دریده اند گاوان شیر در رگهایشان و خون در پستانهاشان جاری کرده اند و شتر مرغها جثه مرغ را بر خود برگزیده اند دریاها در رود ها جاری شده اند و سدها خسته و شکسته شده اند بلندترین فریادها و ضجه ها با خنده ها در امیخته شده اند راهها در بین خود گم شده اند....خسته در اینه می نگرم اینه سیاه است و من لبخند زنان که هنوز این حقیقت زنده است،اندکی بعد اینه هم می شکند.
نظرات 13 + ارسال نظر
تجن پنج‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 23:50 http://tejen.ir

سلام وبلاگ خوبی داری یه سری هم به سایت ما بزنید ضرر نمی کنید www.tejen.ir

مهدی جمعه 26 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:38

ایول داداش کورش این رو تو بلاگئ قبلت دیده بودم. در چه حالی؟

مرسی حاجییی

رها جمعه 26 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 21:19

کاش دینا فقط وارونه بود!

:-)

[ بدون نام ] شنبه 27 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:12

نامه یک پاسدار به علی خامنه ای
بسم الله و با لله

اذهب الی فرعون انه طغی

بسوی فرعون برو که او (بر خدا) طغیان کرده....

آقای خامنه ای :

نمیگویم مقام عظمای ولایت، که دیگر بر من و امثال من ولایتی ندارید و برایتان مقامی قائل نیستیم ، حالا عظمتش بماند !!!

اول بگویم که من نماینده نسلی هستم که دو سال آخر جنگ با همان سن وسال کم در جبهه بودیم و هنوز آثار عشق بازی با حضرت یار بر پیکرمان باقی است. آنروز شوم که امام عاشقان رخت بر بست، هنوز در حال و هوای جبهه بودیم و بیم خطر برای کشور بود که آیت اللهی یک شبه شما را برتافتیم و بخود قبولاندیم که شاید مصلحت میهن و ملت باشد......

در تمام این بیست سال ، روزی آسوده نبوده ام، از بوسنی تا لبنان و از عراق تا افغانستان مشغول نبرد و جان ناقابل را بر کف گرفتم تا کیان این ملت و آبروی تشیع علوی برقرار و مصون باشد.

اما به همان دلیل که سالها به استقبال شهادت رفته ام ، امروز جان بر سر کلمه حق نهاده ام ؛ اینها را میگویم و یقین دارم آدمکشان باند فلاحیان و اوباش احمدی نژاد به قتلم کمر میبندند و زهی سعادت، که من سالها پیش از بزرگ مردی وعده شهادت گرفته ام ،آنهم بدست شقی ترین افراد و مگر امروز در این دیار شقی تر از اینها که گفتم هست ؟؟!!!

جناب خامنه ای :

بهترین سربازانتان را به غلام بچه دروغگوی بی مقداری فروختید و صد البته زیان کردید!

اینجا سوریه نیست تا بعد از حافظ اسد نوبت به بشار برسد، سپاه ما هم ارتش بعثی سوریه نیست تا با جیره بیشتر ساکت بماند و ملت ما هم عرب نیستند !!!

چندی پیش که عجولانه تلاش میکردید برای مجتبی پسرتان حکم اجتهاد بگیرید و آن بزرگمرد عالم تشیع، مرحوم بهجت ، قاطعانه مخالفت کرد گمانم تقویت شد که پروژه ای در حال اجراست و خوب میدانید که جز مصباح یزدی و فاضل لنکرانی کسی به مجتبی مجوز اجتهاد نداد و این هم کافی نبود . حتی مکارم شیرازی هم مخالف این امر بود . امروز که میبینم فرماندهی و نظارت بر عملیات سرکوب را به مجتبی محول کرده اید دانستم که واقعیت امر چیست !!!

با وخامت سرطان شما، قرار شده که ریاست جمهوری به شکل مادام العمر شود و مجتبی هم بشار اسد ایرانی !!! و برای ریاست جمهوری نیاز به ابلهی گوش به فرمان و آنقدر حقیر که رهبری آن بچه را قبول کند و خوب میدانید که مردان بزرگی مثل سردار رضایی و موسوی اهل این بازیها و وطن فروشیها نیستند....

پس ، پروژه را با این تقلب زشت شروع کردید و با ترور برنامه ریزی شده سرداران و مردان بزرگ عرصه قدرت ادامه دادید، حال یا ترور فیزیکی یا شخصیتی . مهمترین مانع شما در این راه شخص هاشمی و باند او هستند. راستی ، اگر هاشمی دزد و غارتگر است چرا بیست سال سکوت کردید ؟؟!! مردم احمق نیستند و میدانند که حمله احمدی نژاد به هاشمی با دستور و اجازه شما انجام میشود ، شما حاضرید همه موانع ادامه حکومت موروثی را به هر قیمتی ولو از دست دادن بهترین یارانتان از میان بردارید و این همان است که قرآن میفرماید : چه تجارت زیانباری !!!

سالها بود از خود میپرسیدم چرا یک عضو حزب الله لبنان به اندازه یک سرهنگ پاسدار مواجب میگیرد و این روزها که این سگهای هار را به جان مردم انداختید دانستم ، اینها که در برابر ارتش اسراییل مثل کودکان به ما پناه می آوردند ، امروز کارشان به جایی رسیده که به ناموس ما تعدی میکنند ، ای ننگ بر باعث و بانی این جنایت باد ! و به آنکه جانم بدست اوست سوگند که تا تقاص برادران و خواهرانم را از این جانیان نگیرم آسوده نخواهم نشست ؛ اگر کیان ملتم و میراث یاران شهیدم جز با خون من پایدار نیست ، پس ای گلوله ها : دریابید مرا !!!
بله حضرت آقا با این جماعت در افتادید که صدام با آنهمه اهن و تلپش عاجز از دستشان شد ، شما که جای خود دارید .

کلام آخر اینکه بدانید از امروز حساب ما از شما جدا شده ، به هیچ عنوان روی ما حساب نکنید و توقع برادر کشی و روی مردم اسلحه کشیدن از ما هم که عین حماقت است! متاسفانه شما مانده اید با مشتی جیره خوار لبنانی و جمعی دریوزگان پست و مقام که به درد روز معرکه نمیخورند ، و در انتها اگر نه در این سرای فانی اما محاکمه ما و شما روز حساب در محضر زهرای اطهر (س) که آنجا به یقین یاران شهیدم مدعیان و شکات شما هستند و اصلا حاضر نیستم آنروز در جمع شما و عمله جورتان باشم ، پس به راه خود روید و ما هم به تکلیف شرعی و سوگند پاسداریمان عمل میکنیم ، الوداع

[ بدون نام ] شنبه 27 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:16

Friday، July 17، 2009
بازداشت 36 نفر از درجه داران،افسران جزء و ارشد نیروی زمینی ارتش به اتهام ایجاد جلسات مخفی و اقدام در جهت براندازی






با احترام به استحضار هموطنان عزیز میرسانیم مطابق اخبار دریافتی موثق از نیروهای درون سازمانی نیروی زمینی ارتش شب گذشته (پنج شنبه مقارن با 26/4/1388) تعداد 36 نفر از فررزندان غیور،قهرمان و متعهد ایران زمین که همگی از درجه داران و افسران جزء و ارشد نزاجا بوده اند در هیئتی به نام هیئت متوسلین به قمر بنی هاشم واقع در منطقۀ شهر ری(شاه عبدالعظیم) در مراسم هفتگی خود که مطابق هر هفته شب های پنج شنبه دعای کمیل برگزار می نموده اند گرد هم می آیند،پس از مراسم دعای کمیل در رابطه با جریانات اخیر و سرکوب گسترده مردم از سوی سپاه پاسداران و بسیج گفتگو هایی صورت می پذیرد که مقرر می گردد همگی در مراسم نماز جمعه دوشادوش مردم به نشانه اعتراض با لباس مصوب نظامی حاضر شوند و نسبت به کشتار بیرحمانه مردم توسط بسیج و سپاه پاسداران و سرکوب گسترده معترضین اعتراض خود را نسبت به این روند و حمایت از مردم اعلام نمایند به گزارش موثق تمام این افراد در بامداد روز جمعه توسط سازمان حفاظت اطلاعات ستاد کل نیروهای مسلح ادارۀ ضد براندازی در منازل خود به اشکال وحشیانه ای دستگیر و به مکان نامعلومی انتقال داده می شوند. از تمام فعالین و مبارزین سیاسی درخواست میگردد نسبت به این موضوع عکس العمل نشان داده و پیگیر وضعیت این غیور مردان شوند در زیر نام و مشخصات بازداشت شدگان را اعلام می نماییم تا اقدامات موثرتر صورت پذیرد آگاه باشیم که جان این 36 تن به شدت در خطر میباشد این غیور مردان متعهد گام حمایت برداشتند حالا نوبت ماست که از آنها پشتیبانی و حمایت کنیم



1.سروان مهدی مقدم رسته عمران و استحکامات محل خدمت: پادگان فتح محل سکونت خانه های سازمانی لویزان



2.ستوان دوم سهراب لواسانی رسته زرهی محل خدمت پرندک محل سکونت خانه های سازمانی پرندک



3.سرگرد سید مرتضی امیری رسته مخابرات محل خدمت قرارگاه پشتیبانی فجر محل سکونت لویزان



4.گروهبان یکم هادی شفاهی رسته عمران و استحکامات محل خدمت پرندک محل سکونت خانه های سازمانی پرندک



5.سروان محسن اطاعتی سیاه کوه رسته بهداری محل خدمت ستاد نیروی زمینی محل سکونت خانه های سازمانی کوی زینبیه



6. استواردوم علی اصغررضوانی رسته پیاده محل خدمت تیپ 23 محل سکونت پاکدشت ورامین



7. گروهبان یکم رحیم سلطان آبادی رسته پیاده محل خدمت تیپ 23 محل سکونت لویزان



8.ستوان سوم شاهین روزبهانی رسته اداری محل خدمت باشگاه تیراندازی نیروزمینی محل سکونت مهرآباد جنوبی



9.سروان رضا نوری شاه وردی رسته اداری محل خدمت ستاد نیروی زمینی



10.گروهبان یکم روح الله داداشی رسته اردونانس محل خدمت پادگان فتح محل سکونت کوی زینبیه



11.ستوان یکم اصغر امان اللهی رسته دارایی محل خدمت ستاد نیرو زمینی محل سکونت لویزان



12.گروهبان یکم رامین ارسنجانی رسته توپخانه محل خدمت پرندک محل سکونت شهرک پرند



13. ستوان سوم محمد گنابادی رسته زرهی محل خدمت تیپ 23 محل سکونت خانه های سازمانی پرندک



14.ستوان دوم علی نقی جوان رسته دارایی محل خدمت پادگان فجر محل سکونت کوی زینبیه



15. سرگرد بازنشسته عیسی توکلی محل سکونت خیابان جی



16.ستوان دوم رسول قلیوند رسته اداری محل خدمت پادگان آموزشی لشگرک محل سکونت لویزان



17.استواریکم غلامرضا ملک نژاد رسته دژبانی محل خدمت ستاد نیرو زمینی محل سکونت فلاح



18.ستوان دوم محمد مهدی قره بیگی رسته مخابرات محل خدمت پادگان فتح محل سکونت اسلامشهر



19. استواریکم رحمان صادقی رسته زرهی محل خدمت تیپ 23 محل سکونت گوهردشت کرج



20. گروهبان یکم حسن تقی نیا رسته دژبانی محل خدمت پادگان فتح محل سکونت خانه های سازمانی لویزان



21. سروان علیرضا محققی رسته جنگ الکترونیک محل خدمت ستاد نیرو زمینی محل سکونت لویزان



22. ستوان سوم کیانوش سلامی قزوینی رسته مخابرات محل خدمت پادگان فجر محل سکونت کوی زینبیه



23. گروهبان یکم علی اکبر باغستانی رسته ترابری محل خدمت ستاد نیرو زمینی محل سکونت خانه های سازمانی پرندک



24. استوار یکم آرش جانلو رسته پیاده محل خدمت تیپ23 محل سکونت خانه های سازمانی پرندک



این اسامی در حال حاضر به دست رسیده است تحقیقات تکمیلی متعاقبا ارسال میگردد
ارسال شده توسط سرباز گمنام در 12:26 PM
2 نظرات:

shirin گفت...

این خبر چقدر موثقه؟
July 17, 2009 2:48 PM
Mohsen گفت...

خبر "بازداشت 36 نفر از درجه داران،افسران جزء و ارشد نیروی زمینی ارتش" رو توی بالاترین دیدم میشه لطف کنید و واسه من یه دعوت نامه بالاترین بفرستید - با تشکر
mohsenparsa@hotmail.com
July 17, 2009 3:33 PM

ارسال یک نظر

[ بدون نام ] شنبه 27 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:45

امروز اشک شوق ریختم

همین الان از خیابون برگشتم ، برای اولین بار من امروز اشک ریختم ، آن هم اشک شوق ، من حضور بی بدیل 25 خرداد را دیدم ، با مردم در 30 خرداد در میدان انقلاب بودم و در 18 تیر نزدیکی میدان انقلاب ، همه این روزها باشکوه بودند ، اما امروز اشک شوق ریختم برای اینکه فهمیدم من اشتباه می کردم ، این جنبش زنده است و ما باید آن را رهبری کنیم ، امروز جمعیتی که با چشم دیده نمی شدند در خیابانها بودند ، هر طرف می رفتیم ملت بودند ، هر طرف می رفتیم صدا می آمد که نترسیم ما همه با هم هستیم ، مرگ بر دیکتاتور ، برادر شهیدم رای تو پس می گیرم و … ، امروز هاشمی از آزادی زندانیان سخن گفت و خود من در جلوی چشمم هشت نفر را دیدم که دستبند زدند و بردند و البته خیلی ها که ما با دفاع نگذاشتیم ببرند و البته این نکته که دولت کودتا هیچ چیز را حالی نمی شود . امروز همانطور که گفتم ما برای هاشمی نرفتیم اما گلی به گوشه جمالش که 70 درصد طرف ما رو گرفت و اگر یکی دو بار دیگه این کار رو بکنه ، ما حتما ایشان را خواهیم بخشید ما دیگر ملت سی سال پیش نیستیم که اگر ورق برگردد همه را به دار بزنیم و همه را تیرباران کنیم ، هاشمی امروز 70 درصد دست دوستی را به سوی ملت دراز کرد و ما منتظر سی درصد هم خواهیم ماند . در مورد امروز بعدا صحبت خواهم کرد ، اما از الان فشار کاری ما روی چهار نقطه خواهد بود که حتی در خیابان هم بسیار از آن صحبت بود اما ما همچنان روی آن باید تبلیغ کنیم :
1- من از آن خبر نداشتم و از صفوف شنیدم ، تجمعی که فردا در پارک لاله برگزار خواهد شد و بسیاری از مردم هم آن را همراهی خواهند کرد .
2- خاموشی سراسری در 30 تیر
3-گل گذاشتن جلوی پادگانها روز پنج شنبه صبح ( البته من با خیلی ها که صحبت کردم می گفتند برویم و جلوی پادگانهای ارتش گل بگذاریم ، چون در نیروی انتظامی و بسیج و سپاه نیروها به دو قسمت شده اند و باید ما با اهدا گل به ارتش ، یک نیروی قدرتمند نظامی را پشت سر خود داشته باشم )
4- تظاهرات بزرگ در پنج شنبه بعدازظهر

منبع : وبلاگ شمشیر نامه یک سرباز میهن

[ بدون نام ] شنبه 27 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 15:56

در راستای احترام به سال صرفه جویی علاوه بر اصطلاحات مخففی که برای رهبر دیکتاتور ها (خ.ر) و رییس حکومت کودتا (ا ن. ...) برای سهولت در انجام امور ارایه گردیده از عنوان زیبای " لش " بجای واژه زشت و نا مانوس لباس شخصی استفاده می کنیم

[ بدون نام ] شنبه 27 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 16:01

Wednesday، July 15، 2009
سه نوشته

این دیگر؛ شروع یک «پایان» است!

بُغض چندین ساله مردم ستمدیده ایران، به بهانه جنایاتی که متقلبان در انتخابات اخیر کردند، و از تلخی وحشی گری و سبوعیتی که در کشتار فرزندان ملت نشان دادند، بالاخره شکست و این بُغض، چنان سهمگین شکست که از حالا با قاطعیت می توان گفت «فصل پایانی» نظام تحت رهبری آقای خامنه ای و دولت نامشروع و منصوب ایشان، دیگر «شروع» شده و با هیچ سرکوبی نمی توان از این پایان حتمی جلوگیری کرد. دو یادداشت و یک خبر در این مطلب آورده ام. امیدوارم بعد از مطالعه، اثری بیش از «اظهار تأسف» در وجدانهای بیدار شما داشته باشد و با نشر و ترجمه اش توسط دوستان نادیده ام، بتوانیم وجدانهای مردم سایر نقاط جهان را به این «نسل کشی» و قتل عام متوجه کنیم.

صفی از شمع در «شام غریبان سهراب!»

اجساد قربانیان را مخفی و مصادره می کنند!

می گذرد کاروان، روی گل ارغوان!

قافله سالار آن، سرو شهید جوان!

در غم این عاشقان، چشم فلک خون فشان

داغ جدایی به دل، آتش حسرت به جان!

خورشیدی، تابیدی! ای شهید!

در دلها جاویدی! ای شهید!

می گرید در سوگت آسمان

می سوزد از داغت شمع جان

چون روی لاله از خاک تو

یاد آرم از جان پاک تو!

بنگر چون شد، دلها خون شد، زین آتشها

از موج خون، شد لاله گون، دشت و صحرا!

زین درد و غم، گرید عالم، ای شهید ما!

خون هر جانباز می دهد آواز

جان فدای وطنم خاک ایران کفنم

ای دریغا! لاله ما! گشته گلگون، خفته در خون!

خورشیدی، تابیدی! ای شهید!

در دلها جاویدی! ای شهید!

می گرید در سوگت آسمان

می سوزد از داغت شمع جان!

***

دژخیمی و پلیدی، مثل هر چیز دیگری، درجاتی دارد. برای خیلی از کسانی که هنوز جوهر انسانی و آدمیت در وجودشان زنده است، شناختن درجه پلیدی حاکمان امروز ایران و درجه جنایتکاری و وحشیگری کودتاچیان، حتی «قابل تصّور» هم نیست. با شنیدن اخبار هولناک از شدّت سفّاکی حاکمان، ابتدا دچار بُهت و حیرت می شویم. بعد خبر را مرور می کنیم و بعد این خبر را با اخبار دیگری که شنیده ایم، کنار هم می گذاریم تا به یک تحلیل جامع برسیم. تحلیل ما مثل چیدن قطعه های پازل تکمیل می شود و ممکن است یک خبر، داوری ما را تکمیل کند. حالا خبر «مخفی کردن جسد یک شهید جوان»، تحلیل و داوری مردم را از پلیدی کودتاچیان و ستمکاری حاکمان و شخص رهبری جمهوری اسلامی، تکمیل کرده و مردم عادی هم می توانند با قاطعیت داوری کنند که این نظام فاقد مشروعیت و حقانیت است.

تحلیل جامع این است: در جمهوری اسلامی، نه جمهوریت و نه اسلامیت و نه حتی ایران ارزشی ندارند. صرفا" ابزارهایی هستند برای چپاول ثروت و منابع این سرزمین و این مردم. این چپاول کنندگان، از قُماش دزدان هستند. ظاهرشان شما را نفریبد. دزدان گردنه گیر، نه به جان مردم رحم می کنند و نه به نوامیس و ارزشهای دیگر آدمیان. آنها بدنبال تاراج دارائی و مال شما هستند. در این راه، نه از کشتن واهمه دارند و نه از هر جنایت دیگری دریغ می کنند. درجه پلیدی حاکمان و دژخیمی کودتاچی، با 26 روز مخفی کردن جسد سهراب جوان، آشکار و واضح شده است. بنابراین؛ فارغ از عصبانیت یا خشم، بر اساس چیدن قطعات پازل عملکردهای رهبری و مقامات نظام، حاکمیت آیت الله خامنه ای و مقامات نظام مطلقا" فاقد مشروعیت و حقانیت است.

چقدر کار ساکنان غیرتمند شهرک آپادانا زیبا و پرمعنا بود. در شب شام غریبان سهراب عزیز، صفی از شمع در کف خیابانهای شهرک آپادانا تا مقابل آپارتمان خانواده سهراب درست کردند و هزاران شمع، بر غربت نسل جوان ما و مظلومیت این شهیدان جوان و سهراب گریستند. اگر آسمان نگریست، شاید نخواست آن شمعها خاموش شوند. گریه شمع در مرگ یک جوان، گریه تلخی است و چه کار زیبایی کردند مردم خوب آپادانا. هر سکوت و بی عملی ما، مشارکت در قتل این شهیدان جوان است. هر کدام از ما که عافیت طلبی کنیم و ساکت بنشینیم، در قتل این بچه های معصوم شراکت کرده ایم.وای بر بزرگانی که شریک جنایت نبودند ولی بدلیل عافیت جویی، خاموش نشسته اند.خون ندا و سهراب جوان، دامنگیر است و دامان همه آنها را خواهد گرفت. شک نکنید. برای مادر داغدار سهراب، این سرو جوان و خانواده اش صبوری و بخصوص دیدن «یوم الحساب» و مجازات جنایتکاران را در همین روزهای نزدیک و در همین دنیا آرزو می کنم. و برای تمام آن روزهایی که این مادر سرگردان، بدنبال گمگشته جوانش می گشت و خبر نداشت دژخیمان جسد فرزندش را مخفی کرده اند، و برای شبهای بی تابی اش، تا ابد باید سوگوار بود. باید آن مادر و سهرابش و آن چشمان معصوم ندا را هر لحظه در خاطر بیاوریم و از خود بپرسیم من در مقابل بزرگی کار این عزیزان، چه تلاشی کرده ام؟ باید همواره «بدهکار» این جنبش حق خواهی مردمی باشیم. و در دادن سهم خود، درنگ نکنیم.

اما لابلای خبر دردناک «قتل سُهراب»، یک نکته هولناک دیگر هم هست که نباید از قلم بیفتد. برای شناسایی سهراب، مادر او را در برابر «تعداد زیادی» عکس اجساد قربانیان قرار داده اند و آن مادر نگران، از میان عکس دهها قربانی، توانسته عکس فرزند عزیزش را شناسایی کند! این واقعیت تلخ، باید ما را نسبت به سلامت جانی تمامی بازداشتی های اخیر و زندانیان عقیدتی و سیاسی که از قبل در زندانها بوده اند، به شدّت نگران کند. دژخیمان «اجساد پاک» قربانیان بسیاری را از ترس واکنش مردم و از ترس برانگیخته شدن احساسات ملت، «پنهان» کرده اند.

چندی قبل دوستی برایم نوشته بود: { برای همدردی و عرض تسلیت به خانواده یکی از همکلاسی های معترض انتخابات، که در حمله وحشیانه 24 خرداد به خوابگاهمان شهید شده بود، با چند تن از دوستان دانشجو به منزل آن عزیز رفتیم. از سر کوچه شان چیزی دیدیم که همگی خشکمان زد! دیدیم چند پارچه نوشته زده اند و شهادت «دانشجوی بسیجی!» بدست «عوامل مزدور بیگانه» را به خانواده دوست شهید ما تسلیت گفته اند! با دیدن عنوان بسیجی شهید(!) دچار بُهت و شوک شده بودیم. چون دوست شهید ما، هرگز عضو بسیج نبود و دانشجوی ممتاز یک رشته فنی بود و با ما به تقلب انتخاباتی اعتراض کرده بود و حالا او را «بسیجی!» معرفی کرده اند! پدر دوست شهیدمان به ما واقعیت را گفت. بعد از پیگیری سرنوشت فرزندش، به او گفته بودند او کشته شده! (مانند سهراب و صدها شهید دیگر) ولی به شرطی جنازه اش را به خانواده اش تحویل می دهیم که شما به عنوان پدرش، نامه ای امضاء کنید و تأیید کنید که او «بسیجی» بوده و بدست معترضان شهید شده وگرنه جسدش را هم تحویل شما نمی دهیم و خودمان به صورت گمنام دفنش خواهیم کرد! از پدر داغدار همچنین تعّهد گرفته بودند که خبر این ماجرا را به رسانه ها اطلاع ندهد، چون باعث بازداشت اعضای خانواده خواهد شد!}

بعضی از شخصیتها، با نامه نگاری به مقامات از آنها خواسته اند مراقب نظام باشند! آنها هنوز نفهمیده اند این نظام کودتایی، از پرتگاه سقوط کرده و نشانه های سقوطش آشکار شده است. منتها روند فرو ریختن این «شوکت سلطنتی» مثل فروریختن برجهای دوقلوی نیویورک، چند ساعتی طول می کشد. «مخفی کردن اجساد قربانیان»، و حالا «مصادره اجساد!» و فرافکنی و هارت و پورتهای این روزهای دولت کودتایی، نشانه آخرین دست و پا زدن این نظام ناعادل و ستمکار است.

دوستان عزیز! دنیا با رسانه های فیس بوک و توییتر و وبلاگها کوچک تر از آن است که نتوانیم اخبار دژخیمی این حاکمان ظالم و جائر را به گوش دنیا برسانیم. باید تلاش خود را بیشتر کنیم و با ترجمه و انتشار این اخبار، مردم جهان را از جنایاتی که در ایران می شود، آگاه کنیم. آگاهی مردم جهان، حقانیّت اعتراضات ملت ایران را بیشتر از قبل اثبات می کند و شک نکنید که باعث رخدادهای مؤثرتری خواهد شد. عزیزانی که «ترجمه» می دانند، امانتدارانه دست به کار شوند. هیچ معلوم نیست بر سر سایر زندانیان چه آمده و چه خواهد آمد؟ اما «پیکر سهراب جوان» و خبر اختفای 22 روزه او، باید «محرّک» تازه ای برای همه ما باشد تا به اعتراضات، به شیوه مؤثرتری ادامه بدهیم. این جنایت هولناک، «هزینه» سنگینی برای رهبران نظام و کودتاچیان خواهد داشت. خون سهراب و ندا و دهها قربانی دیگر، نباید بی اثر و پایمال شوند.این را فراموش نکنیم.

مراجع خاموش را «تحریم» کنیم!

اظهارنظرهای شجاعانه حضرت آیت الله العظمی حسینعلی منتظری، در طول تمام این سالها، روشن کننده چراغ حقانیت بوده و منتظری همواره در «خفای وجدان مردم»، مظلومانه حضور داشته است. ایشان بارها با سخنان روشنگرانه شان، دل اهل حق را تسکین داده تا مسیر حقیقت را گم نکنند و اسیر تبلیغات دروغین «غاصبان دین» نشوند. آقای منتظری در طول این سالها، نه از حصر خانگی و حمله «اوباش فدائی رهبر!» خاموش شده، و نه از بازداشت فرزندانش و تهدیدها و محدودیتهای فراوان دیگر، ذرّه ای از بیان حقیقت عقب نشینی کرده است. در هیچکدام از اظهارات این شخصیت بزرگوار، نشانی نمی یابید از اینکه این مرد بزرگوار، بدنبال مقام و مال و دنیاطلبی و غرور و کبر«خدایان زمینی!» باشد. در تمام این سالها، عشق به منتظری بدلیل حقیقت گوییها و اخلاصش، همواره در«پستوی خانه» دل مردم ما نهان بوده.(عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد!) تا مبادا ظالمان حسود، بفهمند که مردم، هنوز خلوص و صداقت منتظری را دوست دارند! این شیوه کودتاچیانی است که سالها قبل به عزل و حصر این عالم بزرگ رضایت دادند یا با سکوت خود، آن کودتای خاموش را تأیید کردند. شاید لازم بود باید زمان بگذرد تا چهره حقیقی این عالم بزرگ، به تدریج برای مردم جلوه کند و درک کنیم با عزل منتظری، چه خُسران بزرگی متوجه مردم ستمدیده ایران شد.

آقای منتظری صرفا" بدلیل خاموش نماندن در مقابل کشتار صدها زندانی در «کشتار سال 67» و بدلیل اعتراض به آن جنایت هولناک، از دایره نظام بیرون رانده شد و کسانی آتش بیار معرکه عزل او بودند که عاملان آن جنایت بودند و با دسیسه های بسیار، بنیانگذار جمهوری اسلامی را به عزل قائم مقام خود قانع ساختند.

حالا منتظری، در وقت مقرری که تقدیر تاریخ برای او رقم زده، به میانه میدان دفاع از ملت آمده و با همه محدودیتها، صدای اعتراض «دین حقیقی» به بی دینی های کسانی است که از دین، برای دنیای خود سوء استفاده ها کرده و جنایتهای فراوانی می کنند. پاسخهای اخیر آیت الله منتظری به سئوالات روشنفکر صالح «محسن کدیور» حاوی مطالب بسیار مهمی است. می شود درباره هر فراز آن، هزاران نکته نوشت، اما من این بخش از نظریان ایشان را نقل می کنم تا بگویم چرا باید «مراجع دینی خاموش» را تحریم کرد؟ و چطور؟

آیت الله منتظری نوشته اند: { خداوند از عالمان به خصوص عالمان دین میثاقى غلیظ گرفته که در مقابل ظلم سکوت نکنند «اخذاللّه على العلماء ان لا یقارّوا على کظّة ظالم‏و لا سغب مظلوم» (نهج البلاغه / خطبه 3).

البته عمل به این میثاق همانگونه که ثوابى عظیم دارد هزینه‏اى سخت هم خواهد داشت.( أحسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون. و لقد فتنا الذین من قبلهم فلیعلمن اللّه الذین صدقوا ولیعلمن الکاذبین)(عنکبوت / 2 و 3)}

من در زمینه دین صاحب نظر نیستم و حفظ دین، وظیفه اهلش است. اولوّیت من دفاع از مظلومیت «حقیقت» و «آزادی» است. اما به نظرم وظیفه دینداران حقیقی این است که به داد دین برسند و آن را از تجاوزات پی در پی «غاصبان دین» نجات دهند. مراجع تقلید و آیات عظام، اگر نسبت به این جنایات بدیهی حاکمان و کودتاچیان، به طور «مؤثر» وارد عرصه نشوند و اعتراض نکنند و در مقابل ظلم سکوت کنند، به آن «میثاق غلیظ خود با خداوند» پشت پا زده اند و در این صورت، مسلمین حق دارند به سهم خود، این «مراجع خاموش» و بی اثر را «تحریم» کنند. ساده ترین کار، ندادن خُمس و سایر وجوه شرعی به «مراجع خاموش» است. راههای دیگری هم حتما" هست که در حوزه دانسته های من نیست ولی امیدوارم اهل دین، آن راهها را برای مردم بگویند. مراجع دینی، ذخیره مردم دیندار برای چنین روزهایی هستند که حاکمان جائر و ستمکار، حقوق مردم را غصب کرده اند و فرزندان مردم را می کشند و جنازه شهدا را هم مخفی می کنند! اگر این روزهای سخت، مراجع تقلید و بزرگان دینی به وظیفه «دفاع از حق» عمل نکنند و میثاق خود با خدا را زیر پا بگذارند و اگر خاموش بنشینند، اهلیّت لازم را از دست داده اند و شایسته تحریم از سوی مردم هستند.

خدا را شکر می کنم که آیت الله منتظری و برخی از بزرگان دینی، در این جنبش حق خواهی مردم ایران، خاموش نبودند و خاموش نیستند. چراغ عمر باعزّتشان همواره روشن باد. و برای سایر بزرگانی که سکوت و عافیت طلبی را بر دفاع از حقانیت مردم ایران ترجیح داده اند، متأسفم.

***

مأموران:« ولشان کنید تا بمیرند!»

بخشهایی از گزارش تکان دهنده روزنامه «گاردین» از حمله وحشیانه نیروهای پلیس و بسیج به خوابگاه دانشجویان در کوی دانشگاه تهران را بخوانید. اینها بخشی از سخنان چند تن از 133 دانشجوی بازداشتی است که بعد از روزها آزار و شکنجه در طبقه منفی 4 وزارت کشور (برگزار کننده انتخابات حماسی!) آزاد شده اند:

«آماده خوابیدن بودیم. پلیس به داخل خوابگاه گاز اشک آور شلیک کرد. پنجره ها را شکست و مجبورمان کردند روز زمین دراز بکشیم. من حتی تظاهرات هم نکرده بودم، اما یکی از آنها رویم پرید و پشتم نشست و مرا زد. بعد در حالی که تظاهر می کرد در جستجوی چاقو و تفنگ است، از من سوء استفاده جنسی می کرد.آنها تهدیدمان می کردند به ما تجاوز می کنند و بعد هم حلق آویزمان می کنند!»

«ظرف یک ثانیه فهمیدم این ساختمان وزارت کشور در خیابان فاطمی است.باورم نمی شد که سیاستمداران ارشد و اعضای مجلس و بازرسان در طبقه بالایی بودند و ما در زیرزمین زندانی شدیم. شک ندارم که در طبقات بالا مشغول تقلب در آراء بودند».

«در میان ما، حال بعضی ها خیلی بد بود. چشم یکی از بچه ها با گلوله پلاستیکی پلیس، کور شده بود و ما تمنا می کردیم آنها را به بیمارستان ببرند اما آنها می گفتند«ولشان کنید تا بمیرند!» یکی از آنها گفت:«آی بچه خوشگله الان هفت ساله که کسی را ... وقتی رسیدیم نشونت میدم که چیکار میتونم بکنم!» آنها ما را آزار می دادند و مدعی بودند به آنها یا رهبر توهین کرده ایم».

در بامداد 25 خرداد، در حمله وحشیانه پلیس و بسیجیان به کوی دانشگاه تهران، 133 نفر بازداشت شدند، 5 دانشجوی بیگناه با ضربه باتوم برقی به سرشان کشته شدند و میلیونها تومان به خوابگاه و وسایل دانشجویان خسارت وارد آمد و چندین دانشجوی دیگر زخمی یا دچار نقص عضو وشکستگی استخوان و نابینایی و ... شدند.

نام پنج دانشجو که در حمله وحشیانه پلیس و بسیج به کوی دانشگاه به شهادت رسیده اند، توسط گاردین اعلام شده است: فاطمه براتی، مبینا احترامی، کامبیز شعاعی، محسن ایمانی، کسری شرفی. پیکر این عزیزان روز بعد، بدون اطلاع خانواده هایشان در بهشت زهرا دفن شد و خانواده های آنها را مانند خانواده «نداآقاسلطان» تهدید کرده اند هیچگونه مراسم سوگواری برای فرزندشان برگزار نکنند!

***

این دیگر؛ شروع یک «پایان» است!

نظام با تقلب ناشیانه در انتخابات نشان داد از «مشروعیت مردمی» ساقط شده است. با جانبداری صریح رهبری از کودتاچیان، نظام نشان داد از قانون وعدالت مورد ادعایش تهی شده و رهبری «همدست» کودتاچیان است. کشتار وحشیانه مردم نشان داد نظام اسلامی از «رأفت و عطوفت اسلامی»(!) خالی شده و با دستگیری فعالان سیاسی از روی ویلچر و i.c.u نظام نشان داد حتی «مروت» هم ندارد. با حکم مراجع دینی شجاعی مثل آیت الله منتظری و صانعی و بیات زنجانی، نظام نشان داد حتی از «اسلامیت» هم تهی است. نظام با «مخفی کردن اجساد» و دفن بی اطلاع آنها نشان داد از «انسانیت» هم نشانی ندارد. و با «مصادره جسد» قربانیان به عنوان «بسیجی شهید!» ننظام شان داد که با دستهای خود، «پایان خود» را رقم زده و رسما" دست به انتحار زده است. این شروع « پایان حتمی» نظام است.تردید نکنید. امیدوارم بعد از مطالعه، اثری بیش از «اظهار تأسف» در وجدانهای بیدار شما داشته باشد و با نشر و ترجمه اش توسط دوستان نادیده ام، بتوانیم وجدانهای مردم سایر نقاط جهان را به این «نسل کشی» و قتل عام متوجه کنیم.
نوشته ای بود از بابک داد در 6:14 PM پیوندهای مربوط به این پیام
Monday، July 13، 2009
فاز جدید اعتراضات!

مردم بدنبال "مطالبات معوّقه" خود هستند!

درباره فاجعه دلخراش «قتل» سهراب عزیز، فردا مطلبی منتشر خواهم کرد.

اعتراضات مردم ایران، از هجدهم تیر رسما" وارد «فاز تازه ای» شد و مردم تهران، در سالگرد فاجعه هجده تیر ۷۸، به رغم تعطیلی اجباری یک هفته ای و فضای امنیتی شهر، به خیابانها ریختند و فاز جدیدی از مبارزه با حاکمیت فریب و دولت کودتا را آغاز کردند.
روز هجدهم تیر در تهران، «شجاعت» بر «ناجوانمردی» غلبه کرد و «اشک» بر گاز اشک آور پیروز شد! بدن نازنین هموطنان ما، بر «باتوم» و گلوله چیره شدند و مأموران مزدور و تا دندان مسلح، در برابر اراده مردم «کم آوردند!» و وحشت زده شدند! این جنبش اعتراضی، زنده و فعال است و با دستهای خالی و «سکوت» به «خونخواهی» جنایات نظام برخاسته و از سالگرد ۱۸ تیر شروع کرده، اما به این بسنده نمی کند! حاکمان با رفتار زشت و سخنان درشت،صبوری و بزرگواری مردم را ندیدند و مردم را از ادامه جنبش سکوت ناامید کرده اند. زمانی که حاکمان به جای خدمت، دلارهای نفتی ما را صرف خرید گاز فلفل و باتوم و آموزش گاردجاویدان و تجهیز اراذل واوباش فدایی رهبر می کردند تا بر ملت پیروز شوند، دچارهمان اشتباه بزرگی شدند که همه دیکتاتورهای سرنگون شده عالم مرتکب شده اند! قدرت واقعی را که در موج زاینده مردم است، ندیدند و به ابزار سرکوب مردم دلخوش کردند. غافل از اینکه این مردم، با خون خود بر گلوله بیروز می شوند و «ترس» را از دلهای بزرگشان فراری داده اند! با هر گلوله و باتوم و شهید، ملت ما بیدار تر و مقاوم تر می شود. حاکمیت ظلم «رفتنی» شده و شمارش معکوس «عزل حاکمان ظلم و جور و فریب» آغاز شده است! وحشت را در نگاهشان ببینید.صدایشان لرزش دارد.خیانت به رأی ملت تاوان سهمگینی دارد.بارها گفتیم و نشنیدند!
سکوت علماء و شخصیتهایی که قاعدتا" باید مورد اتکای مردم باشند، مردم را از پس گرفتن حقوق از دست رفته شان ناامید و دلسرد نکرد و مردم برای نخستین بار، بدون داشتن رهبران کاریزماتیک، به صورت کاملا" خودجوش، خیابانهای تهران را به صحنه پیروزی «بدن» بر «باتوم» و غلبه «اشک» بر «گاز فلفل و اشک آور» و چیرگی «حق» بر «باطل» تبدیل کردند.
حاکمان هرگز از خلال سخنان مشفقانه اصلاح طلبان، حقیقت را درنیافتند و گمان کردند با سرکوب مردم، می توانند به حکومت نامشروع و کودتایی خود، تداوم بدهند. هجدهم تیر مرحله تازه ای از دفاع ملت از حقوق خویش آغاز شد. مردم به خونخواهی فرزندانشان در فاجعه ۱۰ سال پیش برخاستند تا نشان دهند هرچه خون بیشتر و تازه تری بر زمین بریزند، موج خونخواهی ملت سهمگین تر و دامنه دارتر و تاوان حاکمان، سنگین تر از قبل خواهد شد.
حالا شاید «ابطال انتخابات» هم نتواند موج اعتراضات و خشم مردم را آرام کند. مردم در این مدت، به عینه دیده اند که حکومتی که ظاهرا" برای برق اتمی(!) و «حق مسلم هسته ای!» به جنگ دنیا رفته بود، بدنبال ساختن بمب اتمی است و بنا ندارد تا ویرانی کامل ایران، دست از ماجراجویی های خود بردارد. حکومتی که به جای رفع مشکلات عدیده ملت، به گروههای تروریست خارجی جیره می دهد تا به وقت نیاز، از آنها نیروی تازه نفس قرض کند تا ایرانیان را سرکوب کند و بکشد، حالا حتی با ابطال انتخابات هم نمی تواند پاسخگوی موج فزاینده خواسته های ملت باشد. این ملت با یک جمله «بکشید ما را! ملت ما بیدارتر خواهد شد!» با دادن هر شهید، بیدارتر و هشیارتر شد و نهایتا" ارتش شاهنشاهی را به زانو درآورد.این ملت در طول تاریخ خود، به خوبی آموخته که چگونه خون را بر شمشیر پیروز کند و با تقدیم هزاران «سربدار»، مغولان خونریز را از خاک پاک ایران فراری بدهد.
ملت ایران با هر سبوعیت و وحشی گری تازه ای که از کودتاچیان ببیند، پایدارتر می شود و اراده اش استوارتر خواهد شد و «سقف مطالبات» خود را یک پله بالاتر خواهد برد. سه هفته قبل با «بازشماری واقعی آراء» ممکن بود رضایت مردم جلب شود و اعتراضات تا حدی فروکش کند، اما گرگهای وحشی را به جان فرزندان مردم در خوابگاهها و خیابانها انداختید و جوانان را کشتید و مردم هم یک پله بر مطالبات برحق خود افزودند و خواهان «ابطال انتخابات» شدند. بعد خطیب جمعه (احمد خاتمی) حرف مقام رهبری را «حرف خدا» دانست و خشم مردم را از رئیس جمهوری «منصوب» رهبری، متوجه خود ایشان کرد که حالا داعیه خدایی هم دارد! این اقدامات، روز به روز خشم و مطالبات مردم را افزون کرد. ادامه حکومت نظامیان و امنیتی شدن فضای شهرها و دستگیری های فله ای معترضان و شخصیتهای سرشناس و مردم، باعث شد بازهم سقف مطالبات ملت بالاتر برود و دیگر حتی به ابطال انتخابات هم راضی نیستند. حالا شعار «مرگ بر دیگتاتور» و مرگ بر... ، سمت و سوی مخالفت مردم را از «رئیس جمهور منصوب رهبری» به سوی خود رهبری برده که در هفته های اخیر، رسما" اثبات کرده عامل و آمر اصلی تمام این کودتای فریبکارانه، شخص رهبری بوده و احمدی نژاد حداکثر «عامل اجرایی» کودتا بوده است. اینها بخشی از نتیجه و محصول سوء عملکرد مقام رهبری در طول هفته های اخیر بوده است. اگر رهبری نظام، درایت و تدبیرهای شایسته رهبری را داشت، مردم را به فازهای جدید اعتراض و انقلاب نمی کشاند.
آیا گوش وجدان رهبری یا عقل مصلحت گرای آدمی در وجود شریف رهبری هنوز فعّال هست؟ و آیا می توان به ایشان هشدار داد تا دست از لجاجت بیشتر و قمار با هستی خود و نظام دست بردارند؟ واقعا" نمی دانم. اما برای ثبت در ذهن جامعه هم که شده، هشدارهای برآمده از شرایط واقعی را با ایشان بیان می کنیم! «خواه ملال گیرند خواه پند!»
هرچه وحشی گری و دژخیمی لباس شخصی ها و نیروهای بسیج و سپاه علیه ملت بیشتر شود، سقف مطالبات ملت بالاتر و بالاتر خواهد رفت. پس تسلیم خواسته های برحق ملت شوید و دست از لجاجت بردارید.
با «ابطال انتخابات» و عزل احمدی نژاد، رسما" و عملا" از مردم بزرگوار ایران پوزش بخواهید و هرچه سریعتر، تمامی زندانیان اعتراضات اخیر، فعالان و نویسندگان و همگی محبوسین سیاسی و اسیران عقیدتی و مذهبی(اقلیتهای دینی و بهائیان) را بی قید و شرط آزاد کنید و بر این آتش، آبی بپاشید تا مرهمی بر زخمهای ملت باشد. وگرنه تردید نکنید این مردم، دیگر «ترس» را از دلهای بزرگشان فراری داده اند و از «مشت آهنین» شما هم وحشتی ندارند. به حرف ملت گوش کنید و قبل از آنکه کار از کار بگذرد، علاج واقعه را قبل از وقوع کامل آن بکنید. وگرنه این مردم، بعد از چندین سال سکوت و خویشتن داری، «جملگی مطالبات معوقه» خود را یکجا طلب خواهند کرد و به زودی خواهید دید این ملت، به چیزی جز جدایی کامل دین از حکومت و دولت، حقوق کامل شهروندی بر مبنای مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر، اجرای کامل کنوانسیون رفع تبعیض از زنان، آزادی کامل تمامی مطبوعات توقیف شده، انتخابات آزاد با نظارت نهادهای بین المللی و آزادی تمامی زندانیان عقیدتی، سیاسی و مذهبی و مجازات کامل آمران پشت پرده و عاملان کودتای اخیر و کشتار مردم رضایت نخواهد داد.
حالا هر خونی به زمین بریزند، موج جنبش را شعله ورتر میکند و خونخواهی را دامنه دارتر! همانطور که دیروز مردم به خونخواهی جنایات وحشیانه ده سال قبل به خیابانها آمدند. حاکمیت بدترین گزینه را انتخاب کرد«سرکوب مردم» و این تاوان سنگینی دارد که خشم ملت را به طور «تصاعدی» افزایش می دهد.
نوشته ای بود از بابک داد در 7:05 PM پیوندهای مربوط به این پیام
Sunday، July 12، 2009
تخته پاره بر موج 2

«تخته پاره بر موج!»

یادداشت های «روزهای دور از خانه! » بخش دوم

نگاهمان به «جلو» باشد و پیش برویم!

یک ناشناس برایم ایمیل فرستاده و احتمالا" از روی خیرخواهی مدعی شده خبر موثق دارد که یک تیم ویژه (!) برای یافتن و دستگیری من مأمور شده اند و تصویری از یک نامه اداری یا چیزی شبیه به «حکم مأموریت» هم زیر ایمیلش گذاشته که خیلی واضح و خوانا نیست و درهم و فشرده است. او هشدارهایی داده که مثلا" برای خرید بلیط هواپیما یا اقامت در هتل و مسافرخانه ها «اسم» ندهیم و مثلا" روشن کردن خط قبلی تلفن همراه و تماس با فامیل (بدلیل احتمال شنود) و به خصوص برگشت به منزل بسیار خطرناک است. توصیه هایی کرده که به نظرم توصیه های مفیدی هستند و خلاصه خواسته مراقب باشیم. به هرحال چون ارسال ایمیل به افراد ناآشنا را هم جزئی از همین مراقبتها میدانم، برای ایشان هم میل نفرستادم و همینجا از خیرخواهی او تشکر می کنم. خوشحالم که «هزینه» دستگیری من برای کودتاچیان، بالا و بالاتر برود. این بهتر است تا اینکه دو نفر نصفه شب بیایند و از توی خانه، دستگیرت کنند و ببرند! به جبران دستگیری غفلتی و ناجوانمردانه سایر دوستان، بگذار برای خفه کردن این صدا، مجبور شوند کلی زحمت بکشند و حسابی دوندگی کنند!

طبیعی است که ما نهایت سعی مان را برای مراقبت می کنیم، ولی از طرفی نیرو و انرژیمان هم در «سی امین» روز دوری از خانه، به تدریج کم و کمتر شده است. هر یکی دو روز، به یک شهر جدید و یک منزل اجاره ای تازه می رویم. این سفرها کلی انرژی مان را تلف کرده و هزینه های سنگین مالی بر ما تحمیل می کند. دیگر کفگیر به ته دیگ خورده و آخرین پس اندازمان هم تمام شده! برای هر شب زندگی، تقریبا" پنجاه شصت هزار تومان هزینه اجاره می دهیم و مجبوریم زود به زود خانه را عوض کنیم و گاهی کمتر یا بیشتر از اینها اجاره بپردازیم. ممکن است دیگر نشود اینطور ادامه داد.اما تا روزی که بتوانم، «هزینه» دستگیری ام را بالا میبرم. شده ایم مثل «بانی و کلاید!» که احتمالا" برای دستگیری ما، مجبور می شوند همه جاده ها مأمور بگذارند! و ما سعی می کنیم مثل بانی و کلاید، در عین گریختن، به کاری که باید بکنیم، بپردازیم و خوش و خرّم و خندان هم باشیم!

اما بهرحال بعضی وقتها بیماری قند و فشارخون نامهربانی می کنند. دیشب حالم رو به وخامت گذاشت و شب سختی را گذراندم. مراقبتهای منظم لازم دارم که در این نوع زندگی خانه بدوشی، ممکن نیست. حفظ روحیه بچه هایم که سی روز است دور از دوستان صمیمی و محله و خانه و وسائل و اسبابشان هستند، گاهی سخت می شود و دل گرفتگی یا نگرانی بچه ها دربارهی سلامتی ام و این سئوال که «بالاخره چی میشه بابایی؟!»، غصّه هایم را بیشتر می کند و روحیه ام را به هم می ریزد. با این همه؛ به طف خداست که زود بر اوضاع مسلط می شویم. گاهی به یادشان می آورم وضع من خیلی خطرناکتر از برخی از دوستان مثل سعید حجاریان نیست که «جان» آنها در زندانها، به مراتب بیشتر در معرض خطر است.

در این روزها باید به کسانی فکر کنیم که بیشتر از ما «سهم و هزینه» پرداخته اند. اخبار تلخ دستگیریها و شکنجه ها و شهادت هموطنان و اخبار شیرین تداوم اعتراضات مردم و اظهارات شجاعانه برخی شخصیتها مثل آیت الله منتظری و آقای کروبی و موسوی، «مقاومت» بچه های کم تجربه مرا بالا میبرد و مطمئنم در بین مردم هم باعث «تهییج و تداوم» حرکتهای مؤثر خواهد شد. در این کارهای جمعی، هیچوقت «طلبکار بودن!» کمکی نمی کند. باید همواره خود را «بدهکار» بدانیم تا پیروز شویم.

اگر عزیزی در «زندان» داریم، باید به کسانی فکر کنیم که اکنون «سوگوار» عزیزان خود هستند و در همین راه مقدّس که ما «زندانی» داده ایم، آنها «شهید» داده اند!

اگر بر «مزار» شهیدمان سوگواری می کنیم، به فکر پدر و مادرانی باشیم که حتی جنازه فرزندشان را به آنها تحوی نداده اند و شبانه دفن شان کرده اند و مزارشان معلوم نیست!

اگر کتک و «باتوم» خورده ایم، باید به آنهایی فکر کنیم که در زندانهای بی نام و نشان، در سلولهای انفرادی، زیر مشت و لگد و «شکنجه» دژخیمان اسیرند.

اگر آواره ایم، باید به فکر کسانی باشیم که «مفقود» شده اند و هنوز برای خانواده شان معلوم نیست که اساسا" «زنده» هستند یا نه؟! اینطور که به قضایا نگاه کنیم، هم روحیه مان بالا می رود و هم وظیفه خودمان را «تمام شده» فرض نمی کنیم و هم «احساس بدهکاری» بیشتری خواهیم داشت و حرکتهای بیشتر و مؤثرتری خواهیم کرد تا به «پیروزی» برسیم. در اینگونه حرکتهای جمعی، باید به نفرات «جلوئی» نگاه کنیم، نه به کسانی که «پشت» سرمان ایستاده اند و یا هنوز بلاتکلیف هستند یا می ترسند! در این صورت، ما به افراد جلوتر نگاه می کنیم و از رشادتها و هزینه هایی که آنها بیشتر از ما داده اند، انگیزه و نیرو می گیریم و افراد پشت سر هم به ما که جلوتریم، نگاه می کنند و از کارهایی که ما می کنیم و هزینه هایی که ما می دهیم، انرژی و «انگیزه» می گیرند و بلاتکلیفی را کنار می گذارند و به راه می افتند. موج جمعیت اینگونه به حرکت می آید. با همین روش، از خود سئوال کنیم اگر ما «معاصر» افراد بزرگی مانند امام حسین(ع) بودیم، یا «معاصر» شخصیتهای سیاسی بزرگی مثل «محمد مصدق» و «امیرکبیر» بودیم، جزو کدام دسته جای می گرفتیم؟ اینهمه برای مظلومیت حسین گریه کرده ایم و یاد مصدق و امیرکبیر را گرامی می داریم، اما حالا در این عرصه حق و باطل، که به نوعی تکرار همان صحنه های تاریخی «نبرد حق و باطل» است، آیا ما در لشگر حسین و حق ایستاده ایم یا جزو سپاهیان شمر و یزید هستیم؟ و یا «کوفی» هستیم و نظاره گر ظلم و بیدادگری هستیم؟ آیا کاری که الان می کنیم یا انفعالی که داریم، «حسینی» است یا «یزیدی» یا «کوفی»؟ اگر معاصر مرحوم مصدق بودیم، آیا جزو کودتاچیان و دشمنان ملت بودیم؟ یا جزو یاران مصدق و امیرکبیر؟ گاهی باید به خودمان و به یکدیگر یادآوری کنیم که چرا این راه را انتخاب کرده ایم؟ و باید بدانیم بدون طرفداری از حق، زندگی ما «تهی» از ارزش خواهد بود. باید به یاد بیاوریم که دفاع از حق، همیشه اهالی خیانت و دروغ و زشتی ها را عصبانی می کند و آنها، با روشهای ناجوانمردانه، ما و عزیزان ما را آزار خواهند داد. و به یاد بیاوریم با پیروزی حق، زندگی همه ما، شیرین و فایده بخش خواهد بود. باید فراموش نکنیم که دفاع از حق، هزینه دارد. اما زندگی در میان اهالی باطل هم، زندگی نیست، «بندگی» است. و ما فقط بنده خداییم که حق مطلق است و نمی خواهیم بنده خدایان زمینی باشیم. این هدف بزرگی است که ارزش «جان دادن» هم دارد.

نبسته ام به کس دل، نبسته کس به من دل!

چو «تخته پاره بر موج»، رها رها رها من!

زمن هر آنکه او دور؛ چو دل به سینه نزدیک!

به من هر آنکه نزدیک، از او جدا جدا من!

نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی

که تر کنم گلویی، به یاد آشنا من!

«ستاره ها نهفتم» در آسمان ابری!

دلم گرفت ای دوست، هوای گریه با من!

و اما... اگر مشکلات ما را «ناگزیر» کنند به خانه برگردیم، طوری بر می گردیم که «دستگیری» من ، هزینه سنگینی برای نظام کودتا داشته باشد. تا اینجای کار، تخته پاره ما، سوار بر «موج تقدیر» است و فعلا" به لطف خدا «رهاست»! و هنوز خدای ما، همان خدای رحیمی است که «شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد»! و خوشحالم که در این روزها، با بضاعت اندکم، توانستم ذهن خوانندگان را نسبت به واقعیتهای کودتای اخیر و مقاصد و منویات پشت پرده کودتاچیان، روشن سازم و در این آسمان ابری، «ستاره هایی» در دل خوانندگان بیفروزم. ایمان دارم با هر روشنگری تازه، این آسمان ابری، به زودی «ستاره باران» می شود و «هوای گریه»، گریه از شوق و خوشحالی خواهد بود.انشاءالله.
نوشته ای بود از بابک داد در 7:21 PM پیوندهای مربوط به این پیام
Saturday، July 11، 2009
عذرخواخی از چپ چینی نوشته ها
لطفا برای مطالعه این چند مطلب که چپ چین شده اند به وبلاگ اصلی به این آدرس بروید.
http://babakdad.blogfa.com/
با عذرخواهی از شما
نوشته ای بود از بابک داد در 4:34 PM پیوندهای مربوط به این پیام
بخشنامه آیت الله شاهرودی «ناقض قانون اساسی» است!
بخشنامه آیت الله شاهرودی «ناقض قانون اساسی» است!
بخشنامه رئیس قوه قضائیه که مصاحبه یا همکاری با شبکه های تلویزیونی و رادیویی «غیر از صدا و سیما!» را به نوعی «محاربه» خوانده و دستور مجازات افرادی را داده که با شبکه ای مثل صدای آمریکا و بی بی سی و رادیوهای برون مرزی مصاحبه کنند! این بخشنامه در تعارض با «اصل آزادی بیان» قانون اساسی است و طبیعتا" از لحاظ حقوقی مردود و غیرقانونی است. اما مگر همه اصول قانون اساسی در کشور ما اجرا می شود که انتظار بخشنامه قانونی از آیت الله شاهرودی داشته باشیم؟ دستگیریهای فله ای و ربودن روزنامه نگاران و شکنجه جوانان و تخریب خوابگاه دانشجویان، مگر اینها قانونی اند؟
جمعه شب من با برنامه تفسیرخبر صدای آمریکا مصاحبه داشتم و به طنز گفتم این مصاحبه را با مبنای «محاربه/جنگ با خدا!» دارند محاسبه می کنند و هر دقیقه اش :کنتور!» می اندازد و پرونده مرا سنگین تر می کند! و از دو میهمان دیگر به شوخی خواستم نوبت مرا رعایت کنند تا حداقل این محاربه ام را تمام و کمال بکنم!
آنهمه دولت و نظام ، قانون اساسی خودش را نقض می کند، بگذارید برای رساندن واقعیتهای جامعه، یکبار هم ما کار غیرقانونی بکنیم و با رسانه های به قو آقای شاهرودی «معاند نظام!» مصاحبه بکنیم. به نظر من ایرانیها (تلفن کنندگان به شبکه های برون مرزی) برخلاف این بخشنامه، از امروز بیشتر به صدای آمریکا و بی بی سی تلفن می کنند تا با این اقدام معکوس، به این بخشنامه غیرقانونی اعتراض کنند و اعلام کنند اگر قانون اساسی «قداست» دارد، مقامات باید همه جایش را رعایت کنند، نه فقط آن بخشهایی را اجرا کنند که مردم را محدود میکند و قدرت بلامنازع حاکمان را بیشتر می کند. چرا من نمی توانم از اصل آزادی بیان که در همین قانون اساسی فعلی موجود است، استفاده کنم و با مصاحبه با شبکه های خارج محارب با خدا(!) به حساب می آیم و با هر مصاحبه، پرونده محاربه خود را سنگین تر میکنم؟ اما ولی فقیه می تواند از همه اختیارات رهبری در قانون اساسی استفاده کند؟ آیا مگر در مقابل قانون، من و آقای خامنه ای دو شهروند، نباید برابر باشیم؟ رهبری طبق همین قانون اساسی دهها اختیار و قدرت بی حساب و بدون نظارت دارد و «من شهروند» هم حق داشتن چند چیز محدود مثل «آزادی بیان»، «کار، بیمه اجتماعی، امنیت حقوقی، حق بیان اعتراض» کدامیک از اصول قانون اساسی به نفع ولی فقیه «بلااستفاده» مانده؟ ایشان که در خیلی موارد حتی از اختیارات فراقانونی هم برخوردار است! و چرا چند اصل این قانون اساسی که به نفع سایر شهروندان است، تعطیل و متروکه هستند و به آنها عمل نمی کنند؟ همین قانون اساسی می گوید حق اجتماعات مردم بدون حمل سلاح قانونی و آزاد است. چرا به مردم اجازه استفاده از این حق قانونی را نمی دهید؟ اول حقوق قانونی مردم مثل اجتماعات، تظاهرات و آزادی بیان را که در همین قانون اساسی هست، بدهید و محترم بشمارید، بعد از مردم بخواهید به اصول دیگر قانون مثل اصل « 110 اختیارات ولایت فقیه» احترام بگذارند.
من گفته ام و نوشته ام که قانون اساسی فعلی، متناقض و ظالمانه است و کفه حقوق حاکمیت و مردم با همدیگر برابر نیست. بیشترین قدرت به حاکمان داده شده و کمترین قدرت به مردم و این قانون اساسی باید تغییرات اساسی کند. اما فعلا" همین قانون اساسی موجود را هم به نفع گسترش قدرت حاکمان و سرکوب مردم بی پناه «دستچین» نکنید. به قول میوه فروشهای تهران «درهم» بردارید. اگر در قانون اساسی، اصل اجتماعات آزاد مردم یا اصل آزادی مطبوعات و بیان، اعتبار و احترامی نداشته باشد، سایر اصول این قانون مثل اصل ولایت مطلقه فقیه هم بی اعتبار و نامحترم است. اگر قانون محترم است، همه اصولش محترم است، نه فقط آنهایی که حاکمان می خواهند.
بنابراین بخشنامه اخیر آیت الله شاهرودی غیرقانونی است. ایشان حق ندارد حقوق قانونی من و توی شهروند را که در همین قانون اساسی گنجانده شده، نادیده بگیرد و بخشنامه خلاف قانون اساسی صادر کند.
متأسفانه مقامات نظام تا آنجایی به «قانون» پایبند می مانند که منافعشان را حفظ کند. وگرنه وقتی در قانون، به بن بست می خورند، مانند تقلبات غیرقانونی در انتخابات اخیر، قانون موجود را هم نقض می کنند، پا را از دایره قانون بیرون می گذارند و از «خدا» مایه می گذارند و می گویند:« چون ولی فقیه، نایب امام زمان است(!) پس حرف رهبر معظم انقلاب، حرف خداست و دیگر کسی حق ندارد به نتیجه انتخابات اعتراض کند وگرنه با خود خدا محاربه و جنگ کرده است!
از طرفی، شما نمی توانید گروههای سیاسی را به شرکت در انتخابات دعوت کنید، بعد در گزینش نامزدها «جرزنی» کنید، بعد در تبلیغات «حق کشی» کنید، بعد اجازه تخریب شخصیتهایی را بدهید که امکان دفاع از خود را هم از آنها سلب می کنید، بعد در رأی گیری تقلب کنید و ناظران را بیرون کنید، بعد یک رأی ساختگی را اعلام کنید و تازه شبانه بریزید خانه فعالان و سیاسیون و آنها را بربایید و رسانه ها و روزنامه ها و سایتهای نامزدهای معترض را تعطیل کنید، بعد مردم معترض و آرام را به خاک و خون بکشید و فرزندان ملت را زندانی کنید، بعد صداوسیمای دورغگویتان را در اختیار کودتاچیان و سرکوبگران و قاتلان مردم قرار بدهید، بعد نامزد منصوب رهبری، که قبای ریاست جمهوری به تنش «زار» میزند، مردم معترض را «خس و خاشاک» معرفی کند،... بعد هم بگویید کسی حق ندارد با رسانه های خارج مصاحبه کند و خبری از این جنایتها و وحشی گریها بدهد! و تازه مردم دنیا را به «دخالت در امور داخلی» متهم کنید و بگویید این کشت و کشتار وحشیانه، یک «بگومگوی خانوادگی» است! شما حق ندارید اینقدر گستاخ باشید ولی هستید!
بد نیست آیت الله شاهرودی به عنوان «قاضی القضات!» فقط کمی منصف باشند. «عدالت علوی» بماند برای بعد! آیا ایشان می داند صدا و سیمای جمهوری اسلامی 95 کانال رادیویی و 14 شبکه تلویزیونی برون مرزی دارد و به زبانهای مختلف دنیا، برای مردم و ناراضیان در کشورهای مختلف برنامه می سازد و 24 ساعته برنامه پخش می کند؟ صدا و سیما از زبان چینی و مالایی و تایلندی بگیرید تا پشتو و اردو و هزاره و عبری و بورکینافاسویی، برای کشورهای مختلف برنامه پخش می کند.
چرا صداوسیمای جمهوری اسلامی حق دارد برای تهییج شورشیان در عراق و افغانستان و ببرهای تامیل و خمرهای سرخ و شورشیان در شاخ آفریقا(!) امواج رادیو و تلویزیونی تحریک کننده بفرستد و خبرهای خاص و جهت دار را برای ملتهای افغانستان و لبنان و فلسطین بسازد و پخش کند؟ اما بیان تحلیلها و اخبار واقعی از شرایط ایران و رساندن صدای کشتن فرزندان یک «ملت زندانی» به رسانه های دیگر «عناد و محاربه» با اسلام است؟ شما درهای صدا و سیما یا «رسانه میلی!» را به روی منتقدان باز کنید، اجازه ابراز نظر و آزادی بیان به شهروندان بدهید، افراد را به صرف بیان عقیده زندانی یا آواره نکنید، آن وقت در آن فضای آزاد، دیگر کسی بدنبال تریبون به جاهای دورتر نمی رود و حرفهایش را آزادانه از تریبون نزدیکتری در داخل کشور بیان می کند. مشکل اینجاست که مقامات نظام بهتر از هر کسی می دانند اقدامات اخیر و این کودتای ننگین، چنان مفتضحانه بود و سرکوب مردم چنان وحشیانه است، که «درز کردن» خبرش، به صلاح نظام(!) نیست! برای همین تمام رسانه های داخل و خارج را بستند و صداها را خفه کردند و زندانها را از منتقدان و تحلیلگران پر کردند تا چیزی از این ظلم آشکار منتشر نشود. اما حساب یک جاهایی را نکرده بودند! اینکه این وسط ممکن است کسانی هم پیدا شوند که زندگی شان را بر دوش بگیرند و آوارگی و خطر را به جان بخرند، اما از «بیان حقیقت» که حکم اخلاقی و دینی است، شانه خالی نکنند! «کوتاهی نکردن از بیان حقیقت» که نص صریح قرآن(سوره نساء آیه 135) است، «مُحاربه» با خدا نیست، افشای ظلم و ستمی است که «خدای زمینی» یعنی ولی فقیه بر مردم می کند و این حقیقت گویی، رسالت همه انسانها و متدینین است.
من این نابرابری را قبول ندارم و تا هستم، همه حقوق قانونی ام در قانون اساسی موجود را مطالبه می کنم و اگر حقوق مرا به رسمیت نشناسند، حقوق حاکمیتی آنها را به رسمیت نخواهم شناخت. اسمش را بگذارید محاربه!
نوشته ای بود از بابک داد در 4:32 PM پیوندهای مربوط به این پیام
امروز سالگرد 18 تیر است؛
امروز سالگرد 18 تیر است؛

«باز شوق یوسفم دامن گرفت»!

امروز سالگرد هجده تیر است. روزی که بچه های ما را معصومانه در خوابگاهشان کشتند. شاید این جور و ستم امروز بر مردم و شخصیتها و یاران انقلاب و امام، «تاوان» سکوت و انفعالی است که 10 سال پیش، در قبال خون مظلومانه دانشجویان کوی داشتند. ایمان دارم که «تاوان سکوت» امروز آنها و ما در قبال خون «ندا» و شهیدان این روزها، از آن هم سنگین تر خواهد بود.

سال 1366 که «فرهاد» رفت تا «مَعبر» باز کند، 21 سال بیشتر نداشت و سه سالی از من بزرگتر بود. «فرهاد» زرتشتی و اهل استان کویری و پهناور یزد بود. صورت زیبا و قد رعنایی داشت. وقتی می خواست به خط اعزام شود، جزو داوطلبان «بازگشایی معبر میدان مین» نام نویسی کرده بود! زمانی که داشت به آغوش «مرگ» می رفت، وسایل شخصی اش را از جیبش درآورد و گذاشت توی جیبم. چشمانمان خیس بود. داخل چادر چند تا عکس یادگاری ازش گرفتم. همدیگر را بغل کردیم و روی شانه های همدیگر گریه کردیم. فرماندهان گفته بودند در عملیات، در جاهایی به میدان مین برخورد می کنیم که فرصت خنثی کردنشان نیست و شاید «وظیفه» اقتضاء کند که برای عبور رزمندگان، «معبری» باز شود! برای گشودن معبر، باید کسانی روی مین ها می افتادند و راه را برای بقیه باز می کردند! آنجا حساب خیلی ادعاها معلوم می شد. فرهاد و چندین نفر دیگر از قبل برای گشودن «معبر» داوطلب شده بودند تا به وقت لزوم، روی «میدان مین» بروند تا «معبر» باز کنند و بچّه های دیگر بتوانند از میانه میدان مین عبور کنند. به عبارتی؛ آنها «انتخاب» کرده بودند برای عبور دیگران «بمیرند»، به همین سادگی!

سحرگاه، در شروع عملیات والفجر، فرهاد رفت پلاکش را تحویل «واحد تعاون» بدهد. من ساعتی خوابم برد. با صدای بی سیمها و هیاهوی حمله و عملیات بیدار شدم. دوربینم روی سینه ام مانده بود. هرچه دنبال فرهاد گشتم، خبری از او نبود. ما در خط دوم بودیم و از خط مقدم و فرهاد خبری نداشتم. روز بعد بچّه ها گفتند فرهاد معبر بزرگی باز کرده! گفتند او طوری خودش را روی مین ها انداخته و بدن مجروحش را چند متر هم روی زمین کشیده بود تا بتواند تعداد بیشتری مین را منفجر کند. فرهاد شش یا هفت مین را با بدن نازنینش منفجر و یک تنه معبر بزرگی را باز کرده بود.

چیزی از «سرو قامتش» باقی نماند، اما سهم مهّمی در بازکردن یک معبر بزرگ در اندیشه من ایفا کرد و حضورش در یادم همیشگی شد و حالا خیلی وقتها، فرهاد عزیز «الهام دهنده من» است. گاهی دفاع از حقیقت یا پایداری بر حقوق مردم و اعتراض به بی عدالتی را ناخودآگاه با «الهام گرفتن» از فرهاد انجام داده و میدهم. گاهی خود را روی «مین» می اندازم تا حقیقتی را ناگفته نگذارم. گاهی خطر را به جان میخرم تا لال نمانم! و تازه اینهمه در مقابل کار بزرگ امثال فرهاد چیزی نیست.

چندشب قبل به یاد آن دوران افتادم و برای بچه هایم خاطراتی از فرهاد گفتم. دهانشان باز مانده بود از آن همه شجاعت. شب که خوابیدم، بعد از مدتها فرهاد به خوابم آمد. برایش از این روزها گفتم. با ناراحتی از کودتای انتخاباتی و صورت خونین ندا و کشته شدگان دیگر و آواره گی خانواده ام و چیزهای دیگر حرف زدم و تکیه کلام این روزهایم را برایش تکرار کردم:«فرهاد! رأی مردم را پیش پای احمدی نژاد قربانی کردند!» فرهاد گفت:«چه کمکی از من برمیاد؟ من فقط بلد بودم معبر باز کنم! اما نه برای این

[ بدون نام ] یکشنبه 28 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 16:48

Hide
Javid Irani به یاد جان باختگان 30 خرداد سه شنبه 30 تیر ساعت 9 شب - لحظه شروع اخبار وسایل برقی - بخصوص اتو روی درجه ماکزیموم - را به برق می زنیم تا باعث خاموشی سراسری شود در فیس بوک همه مطلع اند، با ایمیل و سینه به سینه اطلاع رسانی را تکمیل کنیم

رافونه دوشنبه 29 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 03:41

دروغاشون بخوره توی سرشون
گندی که دارن به مملکت می زنن

به منابع ، به آثار باستانی به محیط زیست
هیچی واسه آینده ایران نمی مونه بیچاره بچه های اومده وهنوز نیومده
بهار که نمی بینن هیچ نیومده واسشون قبر رزرو می شه

نمی خوام بدشون رو بگم که به انسانهای پلید توهین میشه بخوام اینها رو با اونها مقایسه کنم...

روشنک دوشنبه 29 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 05:56 http://www.navayegaribane.blogfa.com

این شعرت منو یاد شعری از مشیری انداخت با این مضمون شایدم نزدیک به این مضمون.
جامعه ای که دروغ شده وسیله رفع و رجوع کارا غیر قابل تحمله.چقدر روزامون تلخه

خدا خوف صبر بده.

ساسان سه‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:59 http://civil233.blogfa.com

اندکی صبر سحر نزدیک است...

جدا امیدوارم ساسان جان...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 00:03

تهران خاموش شد الله اکبر …. الله اکبر
Posted on 21/07/2009 by جاسم جباری
با اینکه صدا و سیما اخبار را دقایقی‌ دیر تر پخش کرد (همین یعنی‌ پیروزی)
در چند منطقهٔ در تهران به طور یقین برق قطع شده است.
اطلاعات تکمیلی به تدریج همین جا اضافه میشود.

مناطق که من اطلاع پیدا کردم:

شهرک غرب (حداقل در قسمت وسعی از آن)،

آریا شهر (صادقیه و اتوبان اشرفی اصفهانی)،

تهران پارس،

بسیاری از معابر و اتوبانها،

قسمتهای غربی اتوبان نواب صفوی (منطقهٔ ۱۰ تهران)،

قسمتی‌ از منطقهٔ ۳ شهرداری تهران

برق قسمت‌های زیادی از گیشا حدود ساعت ۱۱ شب رفت

.

اولین و بدیهی‌‌ترین نتیجه گیری میتواند این باشد که این طرح شدنی است. با اطلاع رسانی قوی تر و مخصوصاً الان با امید به گرفتن نتیجه، می‌توان روی این طرح حساب باز کرد.

پاورقی:

۱. میتوانید در بخش نظرات اطلاعات بیشتری ببینید.

۲. بخش نظرات این لینک در بالاترین را اینجا ببینید.

۳. ممکن است خیلی‌‌ها به تیتر انتخاب شده ایراد بگیرند چون در خیلی‌ از مناطق تهران برق قطع شد و البته مناطق زیادی هم قطع نشد اما انتخاب این تیتر احساسی‌ بی‌ دلیل نبوده است فقط در ذهن این موقعیت را تصور کنید : من همان زمان از طریق اینترنت با تهران در ارتباط بودم و در مورد توان مصرفی وسایل برقی به کار افتاده صحبت میکردیم که ناگهان ارتباط قطع شد مطمئن نبودم که برق رفته است یا نه اما وقتی‌ با موبایل دوباره تماس گرفتم و از بالکن فقط صدای الله اکبر مردم هیجان زده را می‌شنیدم چه تیتری باید انتخاب می‌کردم !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد