مواظب باشید گول ظاهر قشنگ پروانه ها رو نخورید! نون حلال نمی خورند این موجودات حرامزاده!و حتی رحمشون به مورچه مادر مرده نمیاد که از بوق سگ تا بوق سگ روز بعد همش کار می کنن .مثکه داستانهای گربه نره کوره و روباه مکار و پینوکیو و کاشتن پولهای آن حقیر به دنیای جانوران بی مغز هم راه پیدا کرده!خبر زیر رو بخونید و قضاوت کنید و بعد اون اثرات مال دزدی رو در زندگی پروانه ها حدس بزنید!و همینطور فضولی بشر را که حتی به صحبتهای مورچگان حساس است چه رسد به فضولی به صحبتهای دوست همنوع خود...
دانشمندان، گفتگوی مورچه ها را ضبط کردندپژوهشگران با استفاده از فناوریهای پیشرفته صوتی موفق شدند صدای گفتگوی مورچهها را ضبط کنند.تایمز آنلاین گزارش داد محققان دانشگاه آکسفورد با استفاده از میکروفنها و بلندگوهای بسیار مینیاتوری که بدون ایجاد مزاحمت در لانههای آنها نصب شده بود، موفق شدند صداهای تولید شده در لانه مورچهها را ضبط و بررسی کنند.آنها پی بردند که دامنه واژگانی مورچهها بیشتر از آنچه است که قبلا تصور میشدبه گفته این محققان ملکه مورچهها (queen ant) به این طریق دستوراتی را به مورچههای کارگر میدهد.در این پژوهش حیرت آور مشخص شد دیگر حشرات میتوانند با تقلید صدای ملکه مورچهها آنها را به خدمت بگیرند.
نوعی پروانه آبی از جمله این حشرات است. این پروانه با تقلید صدا و پیامهای شیمیایی مورچهها، آنها را وادار میکند کرم پروانه را به لانههای خود ببرند و آنها را تغذیه کنند.محققان چند دهه قبل دریافتند که مورچهها قادرند با ایجاد صوت، به یکدیگر هشدار دهند اما فقط در پی بررسی اخیر محققان دانشگاه آکسفورد بود که مشخص شد این پیامهای مبادله شده در این ارتباط به حدی گسترده است که میتواند مبین نوعی "گفتگو" بین مورچهها باشد.
این پژوهشگران از طریق بلندگوهای بسیار ریزی که در لانه مورچهها کار گذاشته بودند، با تقلید صدای ملکه توانستند توجه مورچهها را جلب کنند.
در این حالت مورچه بی حرکت میایستد و منتظر شنیدن دستورات ملکه میشود.
پریشب یه صدای قشنگی (او او او) از روبروی اتاقم رو شیروونی میومد.خوب که دقت کردم دیدم یه جغد توله سگ! دوبولی خوردنیه.هی می خوند. یاد قدیمیامون افتادم که شوم می دونستن این موجود به غایت زیبا رو که به قول اون ... خوب حرف نمی زنه ولی زیاد توجه می کنه! مرده نگاههای یه جغدم! و بدون اغراق برای من شاید از نگاههای حوریی زیبا هم جذاب تر هست و اون اهمیتی که به نگاه کنندش میده، خیلی این موجود رو خوردنی میکنه.الان که وارد محوطه کالج شدم دیدم برقها نیست و ماه تو بک گروند تاریکی اینجا همراه با ابر ها حالتی رویایی داشت.انتظار داشتم جغده تو این وضعیت بخونه که برقها اومد.جغده رو دیگه نمی بینم .رفته بیچاره. فک کنم یکی چیزی سوت کرده طرفش تا بره.دوستت دارم دیوونه، برگرد!...
زمانی که به مالزی اومدم مثل بیشتر ایرانیهای اینجا کوششم بر این بود که فرهنگ قشنگی از ایران به غیر ایرانیها نشون بدم. هر جا استاد ما و عربها رو یک نژاد با فرهنگ مشترک می دید مثل بیشتر ایرانیها اعتراض سالم می کردم و می گفتم نه ما پرشن هستیم و بی آنکه توهینی به اونها کرده باشیم قضیه رو به استاد توضیح میدادیم. انصافا ایرانیها (خودم رو نمی گم!) اینجا از لحاظ تیپ و قیافه به بیشتر خارجی ها سر هستند و اکثرا خوش لباس،یعنی اینکه خواه ناخواه این نکته هم به نفع ما ایرانیها بود و حتی مراسم هایی که اینجا بود با رقصهای قشنگ میهنی همراه بود و همچنین تعامل با حجاب و بی حجاب در کنار هم ،فرهنگ بالای وطن را در مقایسه با کشورهای منطقه به خوبی نشان می داد. اگر هم کسی در این وادیها نبود مجبور میشد برای حفظ ظاهر هم که شده اصل خود را نشان ندهد پس از لحاظ اجتماعی هم خود را با دید خوبی به بقیه معرفی می کردیم.دعواها و جر بحث ها بقدری کم بود که اگر کسی مثلا با قسمت دانشجویان خارجی درگیر می شد بین دانشجوها پخش میشد و انصافا بیشتر دوستان آنرا تقبیح می کردند یعنی جنگ و دعوا واعصاب خوردی ایران به آن صورت راهی به این دیار پیدا نکرده بود. درست است از لحاظ اجتماعی بودن کامل نبودیم و نیستیم ولی دید همه روی ایرانیان حداقل در یو تی ام خوب بود تا به یک سال بعد اقامتم در اینجا که کم کم ورق برگشت.دعواها و جنجال راه اندازیها در اینجا با افزایش شمار ایرانیان پر رنگتر شد و تقریبا هفته ای نبود در این مورد چیزی نشنوم و کم کم مسئولین این دانشگاه به وضوح در برخورد خود با دانشجویان ایرانی تغییر موضع دادند و دیگر از آن برخوردهای محترمانه خیلی خبری نبود .تا اینکه در چند ماه اخیر با همدستی تقدیر وقایعی به وقوع پیوست که بسی بدتر از پرخاشگری و ... بود.لا یحتمل خبر مربوط به دزدی چند ایرانی از فروشگاهی در کی ال و گرفتار شدن آنها در چنگال قانون و دیپورت شدن آنها را شنیده اید.پخش مواد مخدر توسط برخی دانشجویان! ایرانی در کی ال هم که زمانی خبر نامبر وان!! در مورد ایرانیها در این سرزمین خیلی دور از وطن بود وحال این قضیه به یو تی ام هم کشیده شد. چند ماه قبل بانویی ایرانی به طور ناخواسته از فروشگاهی زنجیره ای(جاسکو) در نزدیک کمپ یو تی ام خریدی می کند و بی آنکه پولی بدهد(به علت نا آگاهی) قصد خروج از جاسکو را دارد که توسط پلیس دستگیر میشود و این خبر را پسری سیاه چرده از اهالی نیجریه بدین لحن به من گفت: شنیده ای دختری ایرانی از جاسکو دزدی کرده و پلیس او را گرفته؟؟ از ادامه ماجرا بگذریم که بعدها معلوم شد این بانو بی تقصیر بوده و به سبب عدم تسلط او بر زبان و عدم آگاهی از شیوه خرید در جاسکو گرفتار پلیس شده بود که خوشبختانه برای او قضیه ختم به خیر شد ولی تقدیر بد اثر این قضیه را از بسیاری اذهان پاک نکرد.تا اینکه چندین روز قبل یک پسر ایرانی را دوباره در همان فروشگاه به جرم دزدی گرفتند.والبته این بار نیت او فقط دزدی بود وبس.به دستبردهای بیش از این هم معترف شده است این آقا وحتی رکورد دار رفتن به خانه با چرخهای خرید جاسکو هم هست!آبرویی که این جوان که بر اساس شنیده ها و همینطور منطق عقلی(کسی که اینجا میاید حداقل دغدغه مالی ندارد) به علت فقر چنین نکرده است،از ایرانیها برده ،شرمساری بزرگیست به پیشانی و دامان! ما.معاون دانشگاه خشمناک نماینده دانشجویان همه کشورها را برای شرکت در جلسه ای به این دلیل فراخوانده است و البته نماینده بی گناه ما مثل همه ما شرمسار.شرمسار از آن جلسه وحشتناک و نگاههای سنگین همه به دلیل حرکتی کثیف از این جوان احتمالا تمیز.اینچنین است عده ای ایرانی خوش نام در آتشی که این فرد بدنام افروخته در آن میسوزندو مطمئنا خشک و تر با هم.این روند را دیدم من و شاید علت اینکه تمرکز بیش از حد ایرانیان در جایی مکروه شناخته شده است برایم ثابت شد . دلیل فرار از چنین اجتماعهایی متاسفانه آنچنان بی پایه و اساس هم نیست. من جامعه شناس نیستم و در این مورد خیلی هم نمی دانم ولی این رویه را به چشم دیده ام و جدا حزن انگیز است.غرور ناشی از فرهنگ و تمدن و کورش و داریوش جایی برای ابراز ندارد در این آشفته بازار برای عربی که دم خروس را میبیند و قسم حضرت عباس ما را و با لبخند بحث را عوض می کند و می پرسد:کورش، راستی آن پسرک آزاد شد؟؟؟
پ ن۱: بخوانید این پست را از بلاگ در سرزمین جنوبی
پ ن ۲:و همینطور این پست را از بلاگ دفتری از حادثه ها
گروهی از دانشمندان ۵ میمون را در قفسی قرار دادند. در وسط قفس یک نردبان و بالای نردبان موز گذاشتند. هر زمانی که میمونی بالای نردبان میرفت دانشمندان بر روی سایر میمونها آب سرد میپاشیدند. پس از مدتی، هر وقت که میمونی بالای نردبان میرفت سایرین او را کتک میزدند. پس از مدتی دیگر هیچ میمونی علیرغم وسوسهای که داشت جرات بالا رفتن از نردبان را به خود نمیداد.
دانشمندان تصمیم گرفتند که یکی از میمونها را جایگزین کنند. اولین کاری که این میمون جدید انجام داد این بود که بالای نردبان برود که بلافاصله توسط سایرین مورد ضرب و شتم قرار گرفت. پس از چندبار کتک خوردن میمون جدید با این که نمیدانست چرا؟ اما یاد گرفت که بالای نردبان نرود. میمون دومی جایگزین گردید و همان اتفاق تکرار شد. سومین میمون هم جایگزین شد و دوباره همان اتفاق (کتک خوردن) تکرار گردید. به همین ترتیب چهارمین و پنجمین میمون نیز عوض شدند. آن چیزی که باقی مانده بود گروهی متشکل از 5 میمون جدید بود که با اینکه هیچگاه آب سردی بر روی آنها پاشیده نشده بود، میمونی که بالای نردبان میرفت را کتک میزدند.
اگر امکان داشت که از میمونها بپرسند که چرا میمونی که بالای نردبان میرود را کتک میزنند شرط خواهیم بست که جواب آنها این خواهد بود: «من نمیدانم!»
این جواب به نظر شما آشنا نمیآید؟!
بر گرفته از بلاگ منیر روانی پور