رفاقتهای فارست گامپی

http://www.releasing.net/filmmaker/images/forrest_gump.jpg


اون روزها که در ایران بودم ،تو هر دوره ای از زندگیم چه دوره کودکی و نوجو انی و دانشگاه آدم به اصطلاح دوست بازی بودم ومثلا در دوره لیسانسم  علیرغم اینکه خانواده از این به اصطلاح رفیق بازی من راضی نبودند بالای پانصد شماره تلفن از دوستان دانشگاه داشتم .دوره دوست شناسی مربوط به دبیرستان و قبلتر از اون نمی شد چه بسا که رشد عقلیمون این اجازه را نمی داد.(کما اینکه چند تن از بهترین دوستانم مربوط به آن دوران هستند) ولی دوره دانشگاه بهترین موقع اون بود و   برای خودم هم جالب بود اکه در سالهای آخر فارغ التحصیلی روز به روز از تعداد اونها کاسته می شد. شاید این عدد قبل اینکه ایران رو ترک کنم به بیست نفر رسید ولی خوب همین قضیه تجربه ای برای من شد که یافتن دوست خوب بسیار سخت هست و میزانش با توجه به نسبت بالا برای من چهار در صد بود!مالزی که اومدم اوایل آنچنان خودم رو در انتخاب دوست محدود کرده بودم که  در سال اول اقامتم به زور به سه نفر می رسیدند و البته این  تعداد کم   با شناخت  به دست آمده بودند.(در حال حاضر اندکی بیش از سه نفر هستند! ).موردهایی که قبل از این در دوستان دیگرم دیده بودم که مثلا سر ارتباط با دختر یا مواردی از این قبیل رفاقتها رو به هم میزدند بسیار برای من خنده دار و غیر قابل هضم بود و رابطه محدود دوستی که در اینجا دارم و داشتم به نسبت گذشته من دوران خوبی رو برای من رقم زد  به گونه ای که در دوستان جدیدم موردی غیر قابل هضم دیده نشد هر چند که در بچه های دیگری همون دعواها و به هم زنیهای رفاقت وجود داشت.معیار و الگو در انتخاب رفیق مسلما برای هر کسی فرق می کنه ولی فیلم فارست گامپ به نظر من بهترین و زیباترین حالت دوستی را ارائه میده که حتی شاید ایده آل باشه.در سکانس بسیار زیبا و تاثیر گذاری از این فیلم (که بازیه تام هنکس جلوه ای خاص به فیلم بخشیده) ،فارست گامپ(تام هنکس) و ستوان دن تیلور(گری سینایس) که دو دوست هستند و قضیه آشناییشون به سالهای قبل در جنگ ویتنام بر می گرده،پس از جشنی ،دو روسپی رو به خونه خودشون میارن.ستوان دن تیلور معلول هست و هردو پاهایش رو در جنگ ویتنام از دست داده  است و فارست او را  از مرگ نجات داده ، که ستوان از این وضعیت راضی نبوده و بارها فارست را برای نجات خودش مورد شماتت قرار داده است. فارست جوانکی است با آی کیوی پایین و در حد هفتاد. در این سکانس ستوان بر روی ویلچر خود مشغول رابطه با یکی از روسپیان است که فارست که در چند متری اوست از ایجاد این ارتباط با پارتنر سکسی خود عاجز است و در صحنه ای او را به زمین می اندازد.روسپی به فارست به شدت اعتراض می کند که این چه کار احمقانه ای است که انجام دادی و .. و همزمان پارتنر ستوان که بر روی ویلچر او مشغول است به دن تیلور می گوید که دوست تو(فارست) احمق است و کارهای احمقانه انجام می دهد. ستواان عصبانی شده و او را به طرفی پرتاب می کند درست در لحظه اوج لذتش.  و بعد با عصبانیت می گوید به هیچ عنوان او را احمق خطاب نکن و سپس با خشم فراوان لباسهایشان را به طرفشان پرتاب کرده و با ویلچر به طرف آنها رفته و قصد بیرون کردنشان را دارد. او از ویلچر به زمین می افتد و مورد تمسخر آن دو روسپی قرار می گیرد.فارست خاموش است.تصور کنید جوانکی معلول ،در شرایط اوج لذتی که به این راحتی ها برای او مهیا نمی شود  به دلیل معلولیتش ،عملی را به خاطر دوستش انجام می دهد که به عقیده من دست کمی از  حماسه ندارد.این است آن نوع رفاقتی که به نظر من رویایی است در روزگاری که دوستی با پول و لذات و سوئ استفاده گره خورده است که به سختی یافت می شود و آنی که به سختی یافت می شودم آرزوست.قصدم ازین پست معرفی معیارهای یک دوست خوب نیست کما اینکه در هر کسی این معیارها متفاوت است ولی نکته مشترک روز امتحان رفیق است که هر چه پاسخ دوست به جواب امتحان شبیه سکانس ذکرشده باشد بیشتر ارزش رفاقت دارد هر چند که ستوان تیلورها در عالم رویاهاست در حالت بدبینانه و چون الماس است در بهترین حالت،رفاقتهای فارست گامپی...

پی نوشت ۱)به یک محاق احتمالا طولانی برم برای یافتن خودم!

پی نوشت ۲)بهترین نوع بلاگ نویسی رو کسانی دارند که نویسنده خود را ناشناس نگاه داشته است ،ایرادی که من در تجربه وبلاگ نویسیم آن را رعایت نکردم و دست و پایم در نوشتن بسیاری از موضوعات بسته است و البته نه به دلیل ترس.

پی نوشت ۳) از آشنایانی که از بلاگ اینجانب بازدید می کنند خواهشمندم اگر مطلبی به مذاقشان خوش نیامد،پیش فرض را بر این بگذارند که نویسنده بلاگ را نمی شناسند! تا در ارتباط روزمره مشکلی پیش نیاید.

پی نوشت ۴) پست قبلی من و پست مربوط به ماهواره امید از طرف برخی دوستان سوئ برداشت شده است که همین جا ذکر کنم بنده از پیشرفت به هر طریق در وطنم خوشنودم و این پستها هیچ توهین به میهنم یا عقیده ای نیست، کما اینکه در پست دومینوی معنوی برخی نظرات این چنین داشتند.موضوع مورد بحث عصیانی است که در اثر تکرار یک سری القائات اجباری در هر انسانی شکل می گیرد.وقتی مثلا فوت پروفسور حسابی و یا احمد شاملو یا بازرگان بسیار بی اهمیت انگاشته می شود طبیعی است گارد گرفتن هر انسانی در مورد فوت مثلا روحانیی که یک صدم این شخصیت ها هم انسان مفیدی نبوده اند. وقتی اختناق در کشوری وجود داشته باشد مفاهیم اعتراض در درون مایه جوکها سرازیر می  شود در جو خفقان.وقتی هزینه وحشتناکی صرف بازسازی امامزاده ای می شود و مقبره کورش بی پناه می ماند،این فریاد اعتراض طبیعی است.وقتی اسمهای زیبای ایرانی مورد بی مهری حکومت قرار می گیرد طبیعی است بی مهری به اسامی عربی.این طغیان پاک ترین نوع طغیان است...

پی نوشت ۵)عکس پست،مربوط به صحنه ای از فیلم فارست گامپ است که شاید کمی بی ربط به نظر بیاید و بیشتر دکور است!

نظرات 13 + ارسال نظر
javid دوشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 23:50

aziz in postet vaghean ziba bood albate dige kari be ghesmate mahvare omidesh nadam bezar harkasi har bardashti mikhad vase khodesh dashte bashe . ama mikhastam tajrobe khodam ro dar peyda kardane dooste khoob be shpoma begam , shayad maskhare bashe vali man avalin soali ke az rafighaye dakhele daneshgam ya madresam miporsam ya miporsidam in book ke : mishe bedoonam moadele shoma chand hast !!!! faghat maskharam nakoniha, va be tajrobe ham be man sabet shod ke bish az 90% in doostaye man ke moadel bala boodan doostaye kheyli khoobi boodan va hanooz ham ba ham dar ertebatim, albate osoolan man adame ahle rafto aamadi nistam va faghat doostiyam be dars va tel va chat kholase mishe , bache mosbato hal mikoni !!!!!!!!!!!!!!!!

نوشین سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:28

کورش جان مثکه باید این فیلم رو ببینم جدا باید سکانس قشنگی باشه و چه کامل تو این پست حرفت رو زدی. با پی نوشت اخرت کامل موافقم

آر سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:43 http://www.arioo.blogfa.com/

آریو سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:45 http://www.arioo.blogfa.com/

داش کورش فیلم واقعا زیباییه
این فیلم را با رضا ن.پ از بچه های بزد دوتایی دیدیم
سکانس دقیقا مشابهی با اونچه که توضیح دادی توی فیلم (متولد چهارم ژوئیه) با بازی تام کروز اتفاق می افته
در هر صورت ما خیلی مخلصیم

نوید سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:08

خیلی قشنگ بود حاجی زودی برگردیاااا

مهدی سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 03:45

آقا فیلم آریو گفته رو هم ببین پی نوشت آخرت خودش یه پسته خوبیه

عباس سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 15:02

رفیق دوست دارییمممممم

مهدیبانی سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 15:53

روشنک چهارشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 14:00 http://www.navayegaribane.blogfa.com

رفیق بازی هم ماله یک دوره ای هست که اونم بعد یه مدت سر میاد.بعضی سالای زندگی حس و حال دیگه ای داره و بسته به اون حس حال هم رفتار میکنیم که چند سال بعد نه از اون رفتار و نه اون حس و حال خبر ی هست.البته هستن کسایی هم که دوست بازی کل زندگیشونو تحت تاثیر قرار میده و کلن جنبه منفی داره براشون.
دوست خوب نعمت بزرگیه که این روزا خیلی هم کم پیدا میشه.امیدوارم دوستای انگشت شماره شما هم جزو همین کمیابا باشن.
چه صحنه تاثیر گذاری داشته این فیلمه.ندیدمش اما موضوعشو میدونم، لازم شد ببینمش
1-زودی برگرد چون طولانی شدنش هم خوب نیست
2-دقیقن همینطوره.ترس نیست اما اونچه رو هم که دلت میخواد نمیتونی بنویسی

دیده بگشا پنج‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 04:02

جناب آقای جاوید. سلام
از اظهار محبت شما و ستایشتان سپاسگذارم. من بیش از آنکه دست به قلم باشم، اهل خواندن و شنیدن و درنگ در این وادی‌هایم. قلمکی هم اگر می‌زنم گهگاهی است، و آن هم نه در مسائل اجتماعی و به خصوص سیاسی. هیچ دلبستگی و شیفتگی به هیچ جریان سیاسی ندارم و از آغشتگان سیاست تا جایی که بتوانم پرهیز می‌کنم. سخن سهراب سپهری را بسیار درست می‌دانم که قطار سیاست را خالی‌رو می‌دانست. من هم پس از چندی سرگردانی در ایستگاه شلوغ این قطارها و تامل در گفتار و کردار لوکوموتیوران‌هایشان دانستم که مسافر هیچ‌کدام از آن قطارها نیستم، حال به هر مقصدی که می‌خواهند بروند... اگر چه در دل شما جز این نیست که من با این بی‌تفاوتی و مشی منفعلانه، خواسته یا ناخواسته آب به آسیاب این و آن می‌ریزم! خوب، داوری شما فعلا این است. ولی از صحت آن چندان مطمئن نباشید..
خطای آشکاری کرده‌اید که یکی ازقوانین نیوتن را منشا تعیین رفتارهای انسانی و اجتماعی دانسته‌اید. در شگفتم! مثال خوبی نیست، ولی با این حساب اگر فردا صبح در حین گذر از کوچه تاریک سگی جایی از ما را گاز بگیرد به اعنبار قانون نیوتن ما هم باید همان جای او را به همان شکل گاز بگیریم. فکر نمی‌کنم از هیچ کداممان ساخته باشد، زیرا ما آدمیزادیم.
اما در مورد پاسخ پرسشتان، جاوید عزیز! شما همچنان شتاب‌زده هستید حتی اگر بسیار آرام حرف بزنید و بنویسید. شاید این شتابناکی در رفتار بیرونی شما آشکار نباشد ولی در آدم‌سنجی و شاید هستی‌شناسی شما سخت رخنه کرده است. شما با دانستن پاسخ پرسشتان چه چیزی را می‌خواهید بیابید؟ چرا فکر می‌کنید که با دریافت آن یک پاسخ، راه شناخت من نوعی برایتان گشوده می‌شود؟ آن پاسخ، چیزی بیش از دست سودن بر گوشه‌ای از هیکل فیلی در خانه‌ای تاریک نخواهد بود. تمثیل مولانا را که در مورد تماشاگران فیل در اتاق تاریک شنیده‌اید؟ شما در حالی که از منش سیاسیون داخلی ناراضی هستید، چندان هشیارتر و بیدارتر از بسیاری از آنان به نظر نمی‌رسید، زیرا شما هم به دنبال نشانه‌ای جزئی می‌گردید تا به دلالت آن کسی را در این سو یا آن سوی جوی بگذارید. این خطاست، زیرا بقول شمس تبریزی:

تماشا آن کس را باشد که فیل را تمام دید!

سیاست‌زدگان نیز غافلانه یا شاید خودفریبانه چنین می‌کنند. آنان و بلکه بس بسیار از خلق روزگار –دنیازدگان، فریفتگان عالم پنج حسی، آنان که فرصت دیدن چیزها را ندارند- به ساده‌ترین روش بسنده می‌کنند: پاسخ این را بگو تا بدانیم تو کیستی!
سوالاتی هست که پاسخ به آنها می‌تواند تا حدی به شناخت کسی رهنمون شود، ولی این سوالات هرگز از جنس سوال شما در مورد ماهواره امید نیستند. چیزی که ما در وبلاگمان می‌نویسیم یا کامنتی که در مورد مطلبی می‌گذاریم چیزی است و آدم شناسی چیزی دیگر. به همین دلیل بود که من فقط آن مطلب را نقد کردم و از داوری در مورد نویسنده اجتناب ورزیدم. در چنین چاله‌های گودی نیفتید...
در جای خالی پاسخ من به پرسشتان هر گزینه‌ای که می‌خواهید بگذارید. محال است با آن یک پاسخ -هر چه باشد باکی نیست- چیزی در مورد من دستگیرتان شود دوست عزیز...
از مولانا جلال الدین بشنویم و با هم بخوانیم:

دستارم و جبّه و سرم ، هر سه به هم
قیمت کردند: یک درم، چیزی کم
نشنیدستی تو نام من در عالم
من هیچکسم، هیچکسم، هیچکسم

بدرود.

دیده بگشا پنج‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 04:48

آقای کورش
درود بر شما
گوهر سخنتان در باره رفاقت دلنشین و خواستنی است و من آن را بسیار می پسندم. تنها از این در آزارم که چرا ایرانیانی -که من و شما - باشیم به جای ارجاع به گواه های بسیار درخشان در ادب و عرفان ایرانی باید از نمونه های ناتمام و نازیبنده و کوتاهی مثل فیلم فارست گامپ برای آرمان بلندمان در رفاقت و دوستی استقراض کنیم؟ من آن فیلم را البته دیده ام. سالها پیش در دوران دانشجویی به همراه حدود 300 - 200 تماشاگر دانشجوی پر سر و صدا و هیجان زده! تمام دیالوگهای آن فیلم را هم یک به یک به انگلیسی و پارسی خوانده ام. از بازی تام هنکس هم البته لذت می برم و جدا افتاده و مسیر سبز او را نیز با حظ و تحسین دیده ام. ولی گمان می کنم که ایرانی تبار آزاده ای چون شما چنان گنجهای گرانمایه و پرنوری در نهانخانه فرهنگ و ادب نیاکانش دارد که هرگز ناچار نیست از این تهی دستان در معرفت چیزی به وام بگیرد. و از قضا نمونه ای که شما آورده اید در کلام عارفان ایرانی مشخصا در مرتبه نازلی از فتوت قرار می گیرد. (رجوع کنید به رساله فارسی سماع و فتوت از احمد بن محمد توسی عارف قرن هفتم تصحیح احمد مجاهد چاپ تهران 1360 نشر کتابفروشی منوچهری)
سراسر ادبیات ما سرشار از حماسه دوستی و رفاقت و فتوت و رادمردی است. مثالها بی شمار است و اگر خواستید چند نمونه درخشان را می توان برشمرد تا آشکار شود که "دلبر ماست که با حسن خداداد آمده است" و "همه را آزمودیم و از او خوشتر نیافتیم" و خلاصه آنکه "هزار نکته باریکتر از مو اینجاست" که تام و شرکای محترم تا به درک آن برسند هنوزها باید پای برهنه بدوند و بدوند و بدوند...

هالیوودیان از کی به چنین مرتبتی رسیده اند که میزبانی ما کنند و بر کنار خوان پرنعمت و گسترده ما ایرانیان عشوه و کرشمه معرفت بفروشند؟
ما ایرانیان شاه خوبانیم که قدر مرتبه خویش را نمی شناسیم:
شاه خوبانی و منظور گدایان شده ای
قدر این مرتبه نشناخته ای یعنی چه؟
حافظ

باری. من علم و حکمت و معرفت را جغرافیایی نمی دانم و از میهن گرایی های افراطی هم به دورم ولی سخت بر این باورم که آنچه خود اصلش را داریم بدلش را نباید از بیگانگان نوکیسه تمنا کنیم و ثناگوی آنان شویم.
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می شکند بازارش

و سرانجام آنکه به روح اقبال لاهوری درود می فرستم که فرمود:

همچو آیینه مشو محو جمال دگران
از دل و دیده بشو نقش خیال دگران
در جهان بال و پر خویش گشودن آموز
که پریدن نتوان با پر و بال دگران

دوست نادیده شما

جاوید پنج‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 18:25

salam aghaye dide bogshoye aziz, bazam az oon neveshtehaye ziba neveshtin ( harchand ke chand ta ja be man harchi mikhastin goftin vali inghad gharghe neveshtatoon shodam ke aslan moghe khoondan be oona tavajohi nakardam). aziz man oondafe sene shoma ro porsidam vase inke mikhastam bedoonam bad az chand sal ke az omretoon gozasht be in marefat residin va mikhastam ba khodam moghayese konam , man 23 sal daram va begamoonam az shoma dastekam 7 sali koochiktar basham , albate vaghean moshtagham ke senetoono bedoonam,aziz man dar har moredi eshtebah konam dar morede adam shenasi kamtarin eshtebaho daram , nemoonash khode shoma ro peyda kardam ,badesham aziz man asheghe yad gereftan hastam , midoonam eshkalate asasi daram ama cheghadr khoob hast ke hamoontor ke az kooroshe aziz kheyli chioza yad gereftam va ishoon va daram yad migiram va ishoon be hagh ostad hastan , az daryaye marefate shoma ham chizi nasibe ma beshe , besyar mayelam ke bande ro dooste khodetoon bedoonin va ba ham az tarighe email ya chat ya harjoor shoma rahatin dar ertebat bashim, bazam az neveshtatoon mamnoonam, shado khoram va hamvare dar panahe yazdane pak bashin.

جاوید جان ممنونم از قلم فرساییت

مهتاب مفخم پنج‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 21:38 http://mahtab-mofakham.blogfa.com/

کوروش جان از لطف و حسن نظرت ممنونم . مزاحمتون می شم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد