طنین نوستالژی ها در غربت، بتهای شکسته شده

.

.

.

.

.

.

کوچک که بودم،درحد ۵ یا ۶ سالگی اسباب بازیهای خاصی رو که داشتم خیلی ازشون خوشم میومد به طوریکه با خودم می گفتم حتی اگر همسن پدر و مادرم هم بشم این اسباب بازیها مهمترین چیزهام هستن و من بدون اونا هیچم.و حتی حاضر نیستم بدون اونها وارد بهشت بشم!و جالب بود این تفکر دو سه هفته ای طول می کشید و با خراب شدن اون وسیله از بین می رفت.در دوره دبیرستان فازم از اسباب بازیها تغییر کرد و همین تعصب کور رو روی اهنگهای ابی داشتم  جوری که همون بهشت رو با صدای ابی بهشت می دیدم! و مثلا کلی مفتخر بودم کاملترین مجموعه ابی رو دارم!!(البته الان هم مطمئن هستم اهنگهایی از ابی رو دارم که تقریبا کسی در ایران نداره!).حتی در باورم هم نبود روزی صدایی که نقش اول رو تو زندگیم داشت،بتهاش فرو بریزه ولی خوب اوایل دوره لیسانسم کمرنگ شد و کمرنگ تر  تا به امروز. اینا همه رو تفت دادم تا به کنسرت دیشب ابی برسم.خواننده ای که برام یاد اور دوره زیبای دبیرستان و خاطرات نوستالژیک زیادی بود.دیشب از اون صنم دوران خامی هیچ خبری نبود ولی به خاطرات شیرین اون دوران سرک کشیدم.او رو در زمانی که برای من عظمت داشت ندیدم و زمانی که به خودم اومدم و برنامش رو دیدم   از بت خبری نبود.تمام صحنه های کنسرت دیشب رو از قبل از بر بودم.پیکهای متوالی که ابی به سلامتی جمعیت روی سن میرفت...در اوردن کت و پوشیدن مجدد اون...طنین ماشالااا و تهییج تماشاگرها...و همین طور عظمت اهنگ خلیج همیشگی فارس...فراموشی های ابی وسط اهنگ (که دیشب قسمت دوم اهنگ خلیج رو فراموش کرد و با اونکه مردم اون قسمت اهنگ رو خوندن ولی باز یادش نیومد و مجبور به تکرار اون شد!) و پرشهای ابی وسط اهنگ بگو ای یار بگو...  تفاوت این صحنه ها با دوره نوجوانی  در زنده بودنشون بود. ولی این قضیه در مورد اهنگ خلیج فرق عمده ای داشت.نمیگم این اهنگ ابی رو به همون بت دوران دبیرستانم برگردوند ولی اهنگی بود که شاید خیلیهارو پر بغض کرد.طنینی که جدا برای چندین دقیقه من رو به ایران برد و  از دریای خزر به خلیج فارس  . و بر گشت به اون دوران ولی واقعا هم از این پیشامد خوشحال هستم که بتهای دوران زندگیم دارن دونه دونه شکسته میشن و شکسته شده اند...ولی خوب الان هم صنمهای غیر انسانی زیادی در زندگیم هستن که باید منتظر بمونم ببینم کی قرار هست از بین برن.ولی فکر کنم این ابراهیم بودن ما  باید تا لحظه اخر همراه ادم باشه و پوچی زندگی(نه از دید نهیلیستی) با  آگاه شدن به هیبت دروغین بتها بیشتر و بیشتر برای من روشن میشه بانگی که دیشب معناش رو با اعماق وجودم درک کردم  :

گداره بالای کوه پناه جون قوچه    تفنگ تو می غره که زندگی چه پوچه

.

.

پی نوشت:دوستانی عزیزی که نظر دادن پاسخشون در همون قسمت نظراتی که نظرشون رو وارد کردن داده میشه و ممنون از لطفتون.

پی نوشت دو: حتما به این سایت برید خیلی بامزه و جالب  هست.اسم پسر رو در کادر بالا و اسم دختر رو در کادر پایین وارد کنید و دکمه پایین سمت چپ رو بزنید!

.

.

نظرات 5 + ارسال نظر
نرگس شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 14:44

خیلی این پستت برام جالب بود.قبلا تو بلاگت خونده بودم که مجموعه کامل آهنگهای ابی را داری برای همین یکی از افرادی که مطمئن بودم دیشب تو کنسرت دیشب ابی ببینم شما بودید.خیلی خوب ادای مطلب کردید.شاید کمتر ایرانی باشه که حداقل با یکی از آهنگهای ابی خاطره ای فراموش نشدنی نداشته باشه و با شنیدن اون آهنگ به جایی در گذشته زندگیش سفر نکنه و شاید همین باعث شده که وقتی از نزدیک با اون آدم و اون آهنگ روبرو می شیم، اون بت برامون شکسته بشه.کاش امکان از نزدیک مواجه شدن و تجربه کردن تمام بتهای زندگیمون را داشتیم.

درود نرگس جان ممنون از نظرت... بله دقیقا باید رویا رو شد با بتان تا مشخص شه که مقدس نیستند.بت ابی البته مدتها قبل در من شکسته شده بود...واقعا در بسیاری از موارد بتهامون چیزهایین که به هیچ عنوان قداست ندارند و همینجور که گفتم حضرت ابراهیم وار باید بشکونیمشون...

آرش یکشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:05 http://arashjavadi.blogsky.com

خوب همیشه دیر میفهمیم این پوچی هارو...شاید حکمتش در اینه که اگز اینطرو نبود زندگی سرد و ساکت و یکنواخت میشد...

امین یکشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:36

کوزش یادته شرط بسته بودی هر کی آهنگه ابی بیاره که نشنیده باشی بهش شام میدی
بهنام بالاخره یه آهنگشو پیدا کرد که نشنیده بودی شام رو پیاده شدی
به نظرم توی دوران کودکی آدم بتهای زیادی داره
با زیادتر شدن سن بتها کمتر می شن ولی از بین نمیرن
متاسفانه این حس توی بعضی آدمها از کنترل خارج میشه طوریکه که کورکورانه و نشناخته کسی رو چنان پرستش می کنن که حاضرن جون و زندگی و همه کس و کارشون رو قربونی بتشون بکنن.
جالبه کسی هم که مورد پرستش واقع میشه پیشه خودش میگه حتما من آنسانه خیلی مقدس و وارسته ای هستم که اینقدر فدایی دارم.
حتما می دونید که منظورم کیه...

دقیقا امین جون و همین بت شدن بعضی ها هم اونهارو انچنان بت میکنه که فکر میکنن اخرش هستن و اگکر بت پرست وجود نداشته باشه بتی وجود نخواهد داشت...منظورت علی گالیله هست!! (--:

سوگل یکشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 13:06

کورش جان من همیشه به وبت میام و جدا از قلم منحصر به فرد خودت لذت میبرم ولی نظر نمی دادم این پست انقدر جذاب بود واسم که نتونستم نظر ندم...همه بتها رو باید شکست...

مرسی لطف داری به وبم ولی اینجوریا که میگی نیست جدا...

نوید دوشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:14

اقا چرا جواب ایمل مارو نمیدی؟

کدوم؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد