وقتی دو سال کوچکتر بودم...


دانشگاه ما دیگه مثل دوسال قبل نیست.اینجا  کمپ کوچکی هست  که وجود حدود چند صد ایرانی در اون بوی  ایران رو با خودش به این  جنگل دانشگاه آورده و البته من در مورد خوش بو یا بد بو بودن اون نظری ندارم که ممکنه تف سر بالا باشه! انقدر خلوت بود یوتی ام که یادمه بعد ترم زبان فقط من در کالجمون بودم و لا غیر و به دلیل نزدیکیه بیش از حد محل زندگیم به جنگلهای دانشگاه ، محوطه جلوی کالج پر از جک و جانورهای مختلفی میشد .از گله های گراز گرفته تا غوکان و میامین( جمع مکسر میمون!) تا انواع قورباغه های با صدای عر عر خر( بی ادبیه الاغ!) تا خوک سفید و سنجاب! الان از این جانوران خبری نیست تا وحشت زیبایی رو به محوطه زندگیم تلقین کنه.هر کس دیگری هم جای من بود احتمال زیاد این حس بهش تلقین میشد.نمی تونم دیگه شفافتر از این صحبت کنم...


پی نوشت: این پست رو از وبلاگ اتاق تنهایی من (رافونه) حتما ببینید.