وصیت نامه ابوالقاسم حالت

وصیت نامه  ابوالقاسم حالت

سراینده اولین سرود ملی بعد از انقلاب


 

بعد مرگم نه به خود زحمت بسیار دهید

نه به من برسر گور و کفن آزار دهید

 

نه پی گورکن و قاری و غسال روید

نه پی سنگ لحد پول به حجار دهید

 

به که هر عضو مرا از پس مرگم به کسی

که بدان عضو بود حاجت بسیار دهید

 

این دو چشمان قوی را به فلان چشم چران

که دگر خوب دو چشمش نکند کار دهید

 

وین زبان را که خداوند زبان بازی بود

به فلان هوچی رند از پی گفتار دهید

 

کله ام را که همه عمر پر از گچ بوده است

راست تحویل علی اصغر گچکار دهید

 

وین دل سنگ مرا هم که بود سنگ سیاه

به فلان سنگتراش ته بازار دهید

 

کلیه ام را به فلان رند عرق خوار که شد

ازعرق کلیه او پاک لت و پار دهید

 

ریه ام را به جوانی که ز دود و دم بنز

درجوانی ریه او شده بیمار دهید

 

جگرم را به فلان بی جگر بی غیرت

کمرم را به فلان مردک زن دار دهید

 

چانه ام را به فلان زن که پی وراجی است

معده ام را به فلان مرد شکمخوار دهید

 

گر سر سفره خورد فاطمه بی دندان غم

به که دندان مرا نیز به آن یار دهید

 

تا مگر بند به چیزی شده باشد دستش

لااقل ت ُ...  مرا هم به طلبکار دهید

 

 

 

از چه اشفته ام؟

 
 
آشفتگی من از این نیست که تو به من دروغ گفته ای، از این آشفته ام که دیگر نمیتوانم تو را باور کنم - نیچه
 

 
 

به یاد پرسپولیس نازنین...

 

ای دلم لک زده برا دیدن بازیای پرسپولیس،اینجا که منبع خبریم بی بی سیه!اه که اینجا محرومم! درود به افشین قطبی نازنین...درود...ماشالا... ادم حسابی بی ادعا وکاردرست . اقا خوش به حالتون! ما که بودیم بازیا چنگی به دل نزد...راستی فردا جشن استقلال مالزیه!اووو ووو! انقد اینجا جشن گرفتن که نگو! راستی اینجا هنوز به فرمان راست  (چپ رفتن ) عادت نکردم و طبق قوانین ایران از سمت راست می رفتم و یه موتوری هم از روبرو میومد! گفتم دیوانه شده! وهر چی سمت راست می رفتم ،اونم سمت راستتر می رفت! با گفته یه دوستام سر عقل اومدم که مشکل  ازمنه! داشتم موتوری بد بخت رو به ... می دادم!! اینم یه اماری بود از اینجا... بدرود...

 

از ارشیو داستانهای کوتاه خودم:سنگ بدبخت(از وب قبلی من)

                                     

 

توی کوهستان یه سنگ کوچک رو از روی زمین برداشتم  و با خودم فکر می کردم که این سنگ خودش رو خوشبخت ترین سنگ دنیا می دونه چون میون این همه سنگ بهش توجه شده.باد با بارون به من خبر دادن که سنگه از اون روز تا الان همش داره گریه می کنه وغمگینه.پرسیدم چرا؟باد با بارونش جواب داد: اون سنگ خودش رو بدبخت ترین سنگ دنیا می دونه  و میگه که تو میون این همه سنگ فقط اسایش و ارامش اون رو به هم زدی .

رفتم سنگ رو بذارم جای اولش. تو راه دیدم که همه سنگها مرده بودند.باد با بارونش به من گفت که همه سنگها از حسودی اون سنگ که بش توجه شده مردن.

بارون شدیدی باریدن گرفت.تمام سنگها زیر گل مدفون شده بودند...