آهنگ جدید داریوش:انسان

در بندها بس بندیان, انسان به انسان دیده ام
از حُکمبر تا حکمران, حیوان به حیوان دیده ام

در مکر او در فکر این, در شُکر او در ذکر این
از حاجیان تا ناجیان, شیطان به شیطان دیده ام

دیدى اگر بى خانمان, از هر تبارى صد جوان
من پیرهاى ناتوان دربان به دربان دیده ام

اى روزگار دلشکن, هر دم مرا سنگى مزن
من سنگها در لقمه نان, دندان به دندان دیده ام

از خود رجز خوانى مکن, تصویر گردانى مکن
من گردن گردنکشان, رسمان به رسمان دیده ام

شرح ستم بس خوانده ام, آتش به آتش مانده ام
من اشک چشم کودکان, دامان به دامان دیده ام

از این کله تا آن کله فرقى ندارد شیخ و شه
من پاسدار و پاسبان ایران به ایران دیده ام

ماتم چه گویم زین وطن کز برگ برگ این چمن
من خون چشم شاعران دیوان به دیوان دیده ام

چکش به فرق من مزن اى صبر فولادین من
من ضربت پتک زمان, سندان به سندان دیده ام


شعر: معینی کرمانشاهی

دردسر عینک نزدن

تو این گیری ویری قضیه ایران،عینک نزدن من کار داده دستم! من که نزدیک بین هستم و بدون عینک ،در فاصله چند متری،فرق بین دوستم و تیر دروازه رو نمی تونم تشخیص بدم، خودم رو تو دردسر انداختم.دیروز بعد اینکه از کارهای روزانه فارغ شده بودم داشتم وارد ساختمان خوابگاهمون می شدم دیدم یکی از طبقه دو برام دست تکون داد و یه چاق احوال ردیف کرد.(یک مالای،چون خوابگاههای اون قسمت به مالزیایی ها تعلق داره).من هم از خستگی یه نمور گیج می زدم و براش دست تکون دادم و در اون عالم کوری،او رو یکی از دوستان مالاییم تشخیص دادم.پسره نامردی نکرد و شماره اتاقم رو پرسید و من هم گفتم.هنوز به در اتاق نرسیده بودم دیدم اونی که فکر می کردم دوستم هست یه مالاییه چلغوزیه که ورودی جدیده لیسانسه!کرک و پرم فر خورده بود از این همه رویی که این پسره داشت .در اتاق رو باز کردم و اومدم تو دیدم اون هم اومد و سریع خودمونی شد. من هم به بهانه فتوکپی گفتم باید برم بیرون و تونستم به این طریق برای چند ساعت بپیچونمش. شب هم که   اومد  آمار دادم که دارم درس می خونم و  محترمانه بش گفتم که وقت ندارم!(همون موقع با یکی از دوستام داشتیم تو اتاق گل کوچیک میزدیم!)البته الان هم که دارم این پست رو می نویسم چند بار در زد که در رو باز نکردم(مطمئنم که خودشه) یه عینک نزدن ،برام دردسر ساز شده شدید.احتمالا عینک بزنم بعد این و روشهای جدید پیچوندن رو روش امتحان کنم.ببینیم چی میشه...


پی نوشت: الله اکبر و اعتکاف و اعتصابتون در ایران جاودانه تا از بین رفتن سیاهی. خسته نمیشیم از امیدوار بودن...

گندی به اسم جهان سوم

دوستی در اینجا(خارج کشور!) که کوچکترین اطلاعرسانی در مورد قضایای اخیر در ایران و کشت و کشتار توسط حکومت نکرده بود و فقط زندگی عادیه خودش براش مهم بود به من گفت: میدونی تو یونان وقتی یه بچه رو پلیس ضد شورش تو تظاهرات کشت ،کل اروپا به هم ریخت و همه جا اعتراض بود و راهپیمایی.به او متذکر شدم برای چی این حرف رو زدی،شما که از ترس حتی یک اطلاعرسانی کوچک نکردی؟! اروپا به خاطر طرز تفکر مردمش اروپاست و جهان سوم به خاطر طرز تفکر جماعتش ،جهان سومه.ترس مسخره ای که در جان خیلی از جهان سومیها جا افتاده و صد البته غیر عقلانی. این گونه هراسها شبیه این هست که از ترس تصادف،رانندگی نکنیم.ای دوست عزیز من نظام طبیعت به گونه ای بنا شده که روزی چوب این عدم اعتراضها به ظلم رو خواهی خورد،دیر یا زود داره،سوخت و سوز نداره...




به بلاگری بر می گردم ...

همیشه بدم میومد وبلاگم غیر مستقل بشه و به قول معروف تابلو اعلانات بشه. هر چند وظیفه اطلاع رسانی رو برای خودم محفوظ نگه می دارم،ولی از این به بعد وبلاگم ،انعکاس دهنده بیانیه ها نیست و اونها رو به صورت لینک اینجا میذارم و مطالب رو از خودم خواهم نوشت. به قول دوستی دیگه وبلاگم ، وبلاگ نیست و تابلو اعلانات شده. برای اطلاع رسانی در مورد وقایع اخیر به این آدرس برید. به امید خستگی ناپذیر بودن در برابر ظلم...


پی نوشت ۱:سید محمد خاتمی: اگر این فضای مسموم ادامه پیدا کند باید بگوییم کودتای مخملین علیه مردم و جمهوریت نظام صورت گرفته است.

پی نوشت۲: آخرین بیانیه رییس جمهور موسوی(شماره ۹)



این گاف رو هم ببینید از طرف صدا وسیما که اژه ای داره میگه برای تقلب معمولا رای ها  تا نخورده باید باشند که حجم کمتری بگیرند!(قبل از باز شماری)