یه روز پر خاطره...

 

 

بعد کلی خونه موندن،رفتن به یه پیک نیک می چسبید.من و دوستام

راهیه سفر یه روزه ای پر لذت شدیم.هوا ابری و خوب بود و گوش دادن

 به صدای شهرام ناظری کافی بود تا این عیشمون رو کامل

 کنه.راستی جاده هم شمال خودمون رو تداعی می کرد(نه کاملا ولی

 تمام جنگلی و زیبا بود).

 

راه پر از جنگل بود.

 

ابشاری که اسمش یادم رفته! مقصد اولمون بود.مثل بهشت گمشده

 شیراز بود(یاد شیراز به خیر که به نظر من بهترین شهر ایرانه). طبقه

 طبقه ،جنگلی و مرتفع و البته که رودخونه پراب.و پوشش جنگلی

خاص استوا،و خونواده هایی که زده بودن دل طبیعت و اب...بوی دود هم

 یه جورایی بود ولی بوی دود ایرون رو نمی داد(جدی میگم)

 

 

 

جنگلهاش شبیه بهشت گمشده شیراز وبا پوشش متفاوت بودند.

 

 

پوشش استوایی جنگل

 

 

راه هم نرده کشی شده بود تا بالا به شیوه بسیار شیک.

 

 

از روی پلی روی رود

 

 

خود بدذاتم!!(روی پل)

 

 

یادجاده های ایرون به خیر!!

 

بعدش کوبیدیم جند ساعته رفتیم ساحل دریایی که مستقیم وصل به اقیانوس هند بود.جالب

 بود که از چند نفرپرسیدم و اسمش رو نمی دونستن !

 


هنرمندی! من در ساحل دریای چین جنوبی!!

 

 

دریای چین جنوبی دیگه!!

 

برگشتنی رفتیم یه رستورانی که پر قلیون بود!!ولی خوب شیک بود.یه

 غذایی سفارش دادم که از انواع مواد مختلف و برنج تشکیل شده

بود.از چند نوع قارچ و ذرت وهویج ومیگو و گاو(یعنی گوشت گاو!!)و مرغ

 و ...کلی چیز که نتونستم انالیز کنم!!

 

غذایی که همه چی توش بود جز خواجه حافظ شیرازی!!!

 

 

راستی یه چیزی که حال کردم اینجا قضیه برخورد دولت با فضانورد

 مالایی که برای اولین بار به فضا رفته بود، بود.خیلی تحویلش گرفتن

 وحتی تو رستوران یه پرده بزرگ بود که داشت به صورت مستقیم

 گفتگوی نخست وزیر(بالاترین مقام سیاسی مالزی) با فضانورد مالایی

 که در ایستگاه فضایی بود رو پخش میکرد(به زبان انگلیسی) .اون موقع

 عالی ترین مقامهای سیاسی ایران قسم می خورم افتخارات

 ایران رو نمی شناسن یا اگرم بشناسن فراریشون میدن!!فوت

 پروفسور حسابی یادتون هست؟؟؟؟؟

 

پخش مستقیم همونی که بالا گفتم!

 

فعلا...

 

 

GODISNOWHERE

 

 

GODISNOWHERE this can be read as: God is now here or as: God is no where, everything in life depends on how you look at them, always THINK POSITIVE

شعله





« شعله »

شعله
کامل زندگی می‌کند اما کوتاه
و در طی عمر
عمری که بیش‌تر از
لحظه‌ای نورانی
طول نمی‌کشد
در یک دم
هزاران هزار جلد را می‌بلعد
و با فرهیخته‌ترین ذهن‌ها یکی می‌شود
کمیت و کیفیت برایش مهم نیست
(مثلن کتابخانه‌ی اسکندریه را
کم‌تر از یک روز
کاملن سوزاند)
و خاکستری
که از او ماند
برای پاک کردن نقره‌جات
مناسب است

نسخه‌های مذهب
دلپسند اوست
دوستدار شعر است
اما دست رد به سینه‌ی آثار نظری هم نمی‌زند




« سقراط که زهر می‌نوشید »

سقراط که زهر می‌نوشید
درختان می‌رقصیدند
و رشته‌ی باریک دود
بر فراز دودکش
می‌خواند

سقراط که زهر را
قطره قطره
خانه‌ها
در آفتاب
ساکن و سنگین ایستاده بودند

سقراط که نقطه‌ای گذاشت
پس واپسین سؤال
جهان
آونگی بود و
خمیازه می‌کشید

هالینا پوشویاتووسکا

برنده جایزه ادبی نوبل 

۱۹۹۶


 

راستی،اس اس سورررراخههههههه!!!

                                       

 

            

عجب روزگاریه!دربی قبل تو ارمنستان بودم و حرص می خوردم و الانم

 اینجا! قبلی رو که گزارشش رو از بی بی سی می خوندم!و این یکی

 که تا ۲ ساعت دیگه شروع میشه رو غیر مستقیم واحتمالا از طریق

 اینترنت(با دو ساعت تاخیر!!).دلم برا اون کل کل هایی که با دوستام

 داشتم برا بازی تنگ شده!اینجا هم سر گرونترین غذای مک دونالد

 سر برد پرسپولیس،با دوستم شرط بستم!ترک عادت موجب مرضه!برا

دربی قبل هم یه همچین کاری تو یروان کردم ولی مساوی شد! 

  راستی،اس اس سورررراخههههههه!!!