به یاد ندا و تمام شهیدان راه آزادی...

مرهمهای یک زخم دیرین

دقیقا چهار سال گذشت از اون شب جهنمی.بخوام با وقایع ورزشی این روزها بگم یک جام جهانی گذشت. شبی که موزیک کما وایت مریلین منسون و لاست کنترل آناتما تنها طنین سخت ترین لحظات زندگیم بود.حالا اون  واقعه تبدیل به زخمی کهنه شده. آزار قبل رو نداره ولی هنوز دردناکه و عادت، این درد رو تسکین داده و شاید هم گذشت زمان.کماکان ولی در حسرتم که چرا به پدر خودکاری رو که با اصرار از من می خواست ندادم  برای نوشتن آخرین جملات زندگیش ،شاید می شد توصیه دکتر رو در اون لحظه نادیده بگیرم.شاید های وحشتناک زیادی میاد تو ذهنم.گوش دادن این موزیک مثل مورفین من رو آروم می کنه تا راه فرار از این فکر پرآزار رو پیدا کرده باشم...




تحلیل شطرنج زندگی من...

http://100musicalfootsteps.files.wordpress.com/2009/04/the-chess-player.jpg



از حال و هوای بلاگم معلوم هست که دستم به نوشتن نمی رفت به هزار و یک دلیل. شکست ها و گاها نیمچه پیروزی های روال زندگی که در این مدت نصیبم شد من رو گیج کرده بود برای تصمیم در مورد راهی که آینده باید در پیش بگیرم.خودم که سر تا سر انرژی مثبت بودم تبدیل به موجودی شده بودم پر از انرژی منفی و این روند زیادی آزارام میداد تا با کنکاشی بتونم این موضوع رو تا حد زیادی حل کنم.از طرفی از نوشتن فاصله گرفتنم هم مزید علت شده بود و اگر دیدید که روزهای آینده با پست های بی ربط و عجیب غریبی آپ کردم علت رو در تمرین و مشق نوشتن و فرار از تفکرات منفی بذارین و نه تاب برداشتن مخ نویسنده! باحالیه زندگی به همین تصمیم گیری هاییه که جدا مثل بازی شطرنج ،آینده رو میسازه و همین فکر کردن برای حرکت بعدی با توجه به همه احتمالات میتونه پر شور و هیجانی باشه.از شما چه پنهون برای مدت چند ماه به سیگار رو آورده بودم که ناشی از همین تفکرات مسموم بود که با درسی جدید اون رو یه ماهی هست که کنار گذاشتم.

در این بازی عاملی به نام برداشت از زندگی بیشترین تاثیر رو داره در لذت بردن از زندگی.ماجرایی که بر سرتان گذشته است را تفسیر و تعبیر کنید تا هم از این بازی ذهنی لذت ببرید و هم اینکه تصمیمات بزرگ از پس همین تغییر و تفسیر نگرش بیرون میاد.همین...



پی نوشت۱: به سالگرد بیست و دو خرداد می رسیم.روزی که رای مردم دزدیده شد.مبارزه به هر طریقی تا پیروزی...


پی نوشت ۲: شرمتان باد که خجالت نمی کشید و نخبگان این مرز و بوم را در زندان نگاه می دارید.کاری که حتی مغولان بد نام نکردند.


پی نوشت ۳: استاد شجریان ، نامی ماندگار خواهد داشت در تاریخ ایران زمین. مصاحبه های استاد رو که بنیان ظلم و ستم رو لرزوند رو در اینجا ببینید.شرم بر نان به نرخ روز خورانی چون نجفی، شریفی نیا و هزاران موجود بی شرف دیگر( ببخشید از این ادبیات به جای من!)


پی نوشت۴ : از فیس بوک دوستی این عبارت تاثیر گذار رو برداشتم: در نظام عدل اسلامی متهم به جاسوسی به شرطی که خارجی باشه میتونه با مادرش در هتل ملاقات کنه و پذیرایی بشه، اما هموطن زندانی که ماه هاست اتهاماتش هم اعلام نشده نمی تونه حتی با وکیلش ملاقات کنه... عدالت اسلامی میگه باید با حلقه گل به استقبال یه قاتل آدمکش رفت اما یه معلم رو باید در آستانه روز معلم به چوبه دار سپرد... بکارید این تخم نفرت ...رو، بکارید... یه روزی هم نوبت درو میرسه 
 

 

تراژدی این چند روزه اتاقم...


http://webbiz2u.com/JAM/blogpix/Steamed%20Lizard1.jpg


این چند روزه اخیر تراسم تبدیل به گشنی خانه مارمولکها شده. بالای پنج جفت مارمولک نر و ماده طبق معمول با سر و صدای بلبل لواسون و بی هیچ شرمی چشم در چشم من  همزمان به سانفرانسیسکو رفتند تا چند وقته دیگه توله هاشون رو تو تراس من بدبخت پس بندازن.تراس قشنگ اتاقم که مدتهاست از ترس این جانوران متروک مونده و حتی درش یه بار هم باز نشده به مکان فساد تبدیل شده. بماند فضولات این مشمولکها که کف بالکن رو پر کرده. چند روز قبل یکی از بچه های این رونده چابک رو تو اتاقم سقط کردم.(سین با فتحه و نه کسره!). زنبورای کوچیک اینجا هم یه شبه کندو رو پنجره بیرونی این بالکن درست کردن که بعضی وقتها بلبلهای مادر مرده به اشتباه میان کنارش و وقتی جنبش من رو میبینن مثل سگ در میرن. سموری مادر به خطا هم که هر از گاهی از ناودون کنار اتاقم بالا پایین میره. چند روز قبل دوتا گربه هم جلو در اتاقم پس  از گشنی به طرز وحشتناک و پس انداختن کلی فضولات که حواله روح پدرشون کردم، محل رو ترک کردن. در انتظارم تا ببینم واقعه بعدی در اتاقم چه خواهد بود. شاید از زیر تختم توله سگ کشیدم بیرون! روزگار رو چه دیدین؟! بیرون هم که میرم شبا،صدای وحشتناک خر از داخل جوب به گوش میرسه که همون قورباغه  های استوایی هستند.خلاصه اینکه اصلا احساس امنیت نمیکنم...