بار دیگر بی تو
چرا هربار که هفتم تیر می رسد سفرة دل گرفته ام را نزد تو می گسترم؟ شاید چون سایة تو را همچنان بر سرم گسترده می بینم. شاید هم که چون نمی گذارند صدایم شنیده شود، بدنبال چاهی می گردم تا آهی برکشم. شاید هم که برباد رفتن میراث توست که اینچنین آتشم می زند و داغ دیرینه را تازه می کند.
پدر! دیدی که چه روزهایی را شاهد بودیم که امکان بازشناسی تاریخ صدر اسلام را برایمان ممکن ساخت؟ دیدی که سکوت که شکسته شد، چگونه دل ها مملو از امید شد؟ دیدی که عطر راستی و صداقت که فضا را پر کرد، پایه های کاخ های دروغ و ریا به لرزه افتاد؟ دیدی خمودی و خموشی جای خود را به سرزندگی و نشاط داد؟ دیدی که دل هایی که سال ها با انگشتان کلیشه سازان از هم دور نگه داشته شده بود، فاصله ها را شکستند و در کنار هم نشستند؟ دیدی که نسل سومی که با انقلاب، امام، جنگ، شهادت و دینمداری قهر کرده بود، در داوری هایش به تأملی دوباره نشست و مطالباتش را در ادبیات صدر انقلاب جستجو کرد؟ دیدی که زن و مرد و پیر و جوان و روستایی و شهری، چشم امیدشان را به یار دیرینة تو دوختند و به رغم همة اما و اگرها و جوسازی ها، رایت اعتمادشان را بدست او سپردند؟
اما پدر دیدی که همان کسانی که پس از شهادت تو زیر لب زمزمه کردند که بهشتی عاقبت بخیر شد و تداوم حیات او به سلطة اسلام لیبرالی می انجامید، چه کردند؟ به بهانة حراست از اسلامیت نظام، جمهوریت نظامی که تو در کنار امام و مرادت و به یاری بسیاری دیگر از همراهان دیروز و امروز معماری کرده بودی را به مذبح سلایق و علایق و داوری های شخصی بردند. خواست مردمی نجیب که با بالاترین درجات آگاهی، حق به سرقت بردة خود را مطالبه می کردند را آشوب طلبی نامیدند، خوننشان را بر قداره بندان خود مباح ساختند، و به نام دین، دینداران را بی دین نامیدند، مذبوحانه به دنبال سرانگشتان بیگانه گشتند و یافته و نایافته، سکوت تلخ، بلند و رسای حق خواهان را با شادکامی دشمنان قسم خوردة انقلاب همانند کردند تا مجوزی برای مشروعیت بخشی به کودتاگران دست و پا کنند.
یاد روزهای سختی می افتم که در مقابل هجمة ناجوانمردانة زبان های پلشت سکوت کردی و افتراها و دشنام ها را از دوستان دیروز و دشمنان آن روز و امروز صبورانه شنیدی و دم فروبستی. تو قربانی التقاط و تحجر شدی: التقاط تو را ترور شخصیت کرد، تحجر در مقابل رضایتمندانه سکوت کرد، و آنگاه بود که فاجعة هفتم تیر به آسانی اتفاق افتاد. این بار اما، روایتی معکوس در کار است: تحجر، اندیشه هایت را بر نمی تابد و تجلی سبز آن را تحمل نمی کند، التقاط شادمانه برحق بودن خود را اثبات می کند، و این تویی که یکبار دیگر به قربانگاه فرستاده می شوی. بگذار که این بار سخنم را با شعری از شفیعی کدکنی به پایان برسانم:
تو در نماز عشق چه خواندی که سالهاست
بالای دار رفتی و این شحنه های پیر
از مرده ات هنوز پرهیز می کنند
......
خاکستر تو را
باد سحرگان
هرجا که برد
مردی زخاک رویید
سید علیرضا حسینی بهشتی هفتم تیرماه 1388
من به موسوی رای دادم وبه رای خودم افتخار میکنم چرا که موسوی یکی از گرانبهاترین یادگاران امام است و هر کار کنند حرافان نمیتوانند وصله های خودشان را به او بچسبانند او صادق است و راه امام را طی میکند .چند نکته برای عزیزانی دارم که در این چند روز پیام گذاشته اند 1- موسوی آنقدر بزرگ هست که مورد تایید قرار گرفت و حال نیز احدی نمیتواند تار مویی از سر او کم کند .همگی به او اعتماد داریم جز کسانی که منافعشان در خطر است . او از هرگونه پاپوش و ایراد و تهمت قدرت طلبی مبرا است چرا که حرفش به حق است حتی احمدی نژاد که گستاخانه امام راحل را زیر سوال برد و 30 سال انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی را نادیده گرفته بود نتوانست از موسوی حتی کوچکترین انحرافی از انقلاب پیدا کند در حالی که با بی ادبی تمام،سایر کاندیداها را تخریب کرد.2- اگر ریگی در کفش نداشتند از قبل انتخابات پیام کوتاه را قطع نمی کردند ،سایتهای مرتبط با موسوی را فیلتر نمی کردند روزنامه های طرفدارش را تعطیل نمی کردند ،صدا و سیما را بر علیه او به کار نمیبردند و در حالیکه 2 مرتبه به طرفداران احمدی نژاد اجازه راهپیمایی داده وآنها را از تمام کشور در تهران جمع کرده اند لااقل برای حفظ وجهه خودشان یک مرتبه هم به طرفداران موسوی مجوز راهپیمایی میدادند و اینقدر سنگ اندازی نمیکردند،اگر نام حامیان دولت را در شبکه خبر می خوانند و زیر نویس میکنند لااقل نام یک دهم از کسانی که در حمایت از موسوی و مردم اعلام آمادگی کرده و همه سرشناس ،وکیل ،خبره ،عالم،مرجع تقلید،سیاستمدار،بین المللی،هنرمند و....... هستند را میگفتند تا دلمان خوش باشد که تبعیضی قایل نشده اند . در عوض اینهمه لطف به احمدی نژاد و طرفدارانش فکر میکنید چه چیز نصیب مردم بیگناهی شد که حقشان را میخواستند متاسفم که جز کتک ،گلوله،چماق،نسبتهای ناروا،پیگردهای به اصطلاح قانونی و...........چیزی دستمان را نگرفت .پس کسانی که گوشهایتان بسته است لااقل چشمانتان را باز کنید تا ببینید در اطرافتان چه میگذرد.3- عزیزانی که تصور میکنند اگر موسوی 4 سال دیگر کاندید شود رای نمی آورد یا تایید نمی شود ،متاسفم برایتان اولا چرا 4 سال دیگر ،هنوز که انتخابات تایید نشده و اگر به حق عمل شود و با این همه تخلفی که کرده اند بر خورد قاطع شود و قانون رعایت شود انتخابات باطل است و کسی که تقلب کرده نفر اولی است که باید کنار گذاشته شودپس رای موسوی باطل نیست بلکه رای احمدی نژاد باطل است ثانیا با حضور موسوی 4 سال دیگر انقلاب است نه انتخاب.4- ما حکومت اسلامی داریم یا نه ؟مایه ننگ است در حکومتی که دم از اسلام و حقوق بشر میزند و در تمام دنیا سرک کشیده و حق مردمشان را به دولتهایشان متذکر میشود،مردم خودش از کوچکترین حقوق شهروندی که حتی در قانون اساسی نیز آمده محروم باشند و حقوقی که حتی برای اقلیتهای دینی محترم شمرده میشود برای طرفداران موسوی نادیده گرفته شود و به آنها اجازه راهپیمایی آرام داده نشود تا جایی که بیگانگان به دنبال حق و حقوق ما باشند.چطور توقع دارید دشمنان قسم خورده ما از این تضیع حق بهره برداری نکنند و آرام نظاره گر اوضاع آشفته ملت ما باشند .پس باز هم میگویم ریگی در کفش دولت است و خود ایراد دارد که اجازه شایعه پراکنی میدهد و با نادیده گرفتن اکثریت مردم آنها را به سخره گرفته و به سوی رادیوهای بیگانه سوق میدهدچرا که مطبوعات و صدا و سیما یک طرفه عمل میکنندو مردم یک پارچه و منظم و منظبت شرکت کننده در راهپیمایی را آشوبگر و اراذل و اوباش مینامندو ما را به خارجیان و بیگانگان نسبت میدهند .عزیزان بترسید از روزی که پرده ها کنار روند و حقیقت هویدا شود محشر آن روز است.امیدوارم چون هر روز که نظرات دیگران را چاپ کردید متن ارسالی مرا نیز چاپ کنید .یک شهروند که چندی است خس و خاشاک شده