می خوام سی ساله باشم...

http://gerdbad.persiangig.com/img/Noir-Tehran.gif



چهارمین عیدی رو که در ایران نیستم را در حالی میخوام تجربه کنم که سال عجیبی برام رقم خورد. سالی که پایان دوره سی سالگیم هست. سی سال روی این کره خاکی که ذره ای از عالم هستی پر رمز و رازیست که اگر سی ملیون سال هم زندگی کنیم از عجایبش کاسته نمیشه. همیشه روزهای پایان سال خورشیدی برای من حس خودش رو داشته. چه در بچگی و چه در سالی که تنها و در هنگام قهر از خانه بودم. و چه عیدهایی که در این سرزمین استوایی داشتم.سالی رو دارم شروع می کنم که بوی غربت شیرینی رو توش احساس می کنم.مرغ سحری استوایی که همراه با نوشتن من داره بیرون اتاق می خونه به این حسم بیشتر دامن زده.سی سالم گذشت به همین سادگی.یاد ترانه ویگن میفتم. میخوام بیست ساله باشم ،می خوام سی ساله باشم ، میخوام وقتی بهاره، گل یک ساله باشم. باید فکر کنم ببینم واقعا تو این مدت که عمر کردم از خودم راضی ام یا نه. دودوتا چهار تا باخودم کنم.ولی می ترسم. می ترسم نتیجش رضایت بخش نباشه. ولی حداقل دیگه باید این شهامت رو تو این مدت یاد گرفته باشم که نترسم.شاید یاد گرفته باشم.

تنها ترین عید زندگیم داره رقم میخوره. دوستان یار و همدم که اکثرا در کنارم نیستند.این هم به نوعی تجربه جدیدیه در کول بار کم حجم  تجربیاتم.

سال جدا عجیبی بود. سالی که یکهو مملکت به هم ریخت . سالی که یکهو چهره  واقعی ضحاک بر طرفداران ناآگاهش روشن شد. سالی که یکهو اراده کردن در من بیدار شد. سالی که یکهو دور و برم خالی شد.سالی که اسطوره ها یکهو به شدت شکسته شد و سالی که  یکهو سیاه سفید شد. سالی که  یکهو برادرم  که از سلامت کامل برخوردار بود  ، یکهو تن به ازدواج داد!

پست سال قبل خودم رو میخوندم.در مورد اخطار برای اتمام بیست ونه سالگی.ناقوس عمرم دوباره به صدا در میاد و تنم رو دوباره میلرزونه.یک سال دیگه به پایان نزدیک شدم.سالی که در شروعش ،به شدت همذات پنداری میکنم با شخص زیر باران در عکس...


پی نوشت۱: سال صبر و استقامت زیباترین اسمیه که بر این سال جدید، سال ببر، توسط مهندس موسوی گذارده شد.

پی نوشت ۲: آرزوی بهترین ها رو برای همه آرزومندان دارم در این سال جدید. سال ببرتون مبارک...


 

نظرات 9 + ارسال نظر
امیرخان جمعه 28 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:00

سلام.بچه جان بگیر بخواب بزار ما هم بخوابیم.قشنگ بود احساست.عزیز اگه مارو یارو همدم خود بدونی هنوز تنها نیستی

مخلصتم امیر. فاز شب عیدت یادم نمیره رفیق:-)

مونس جمعه 28 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:23

سلام
برات آرزوی زیباترین ها رو دارم
امیدوارم امسال سال شادی های پشت سر هم باشه!!

سلام مرسی مونس جان جدا لطف داری .بهترین ها رو از صمیم قلب برا شما می خوام.

لامرد سیتی .نت یکشنبه 1 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 19:03 http://www.lamerdcity.net/

سال نو و نوروز باستانی رو به شما تبریک می گویم
به ما سر بزنید
http://www.lamerdcity.net/

مرسی و همین طور برای شما هم سال خوبی باشه

بهمن سه‌شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 16:18

سلام
دوباره تولد و عیدت مبارک. امیدوارم همیشه شاد و موفق باشی.

مخلصتم رفیق گل:-)

آریو پنج‌شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 02:02 http://arioo.blogfa.com

کورش جان سلام مدتهاست ندیدمت ولی هر چی که می گذره احساس می کنم وبلاگت پخته تر می شه
با توجه به شناختی که ازت دارم می دونم که غربت (با نبود رفقا) هم خیلی اذیتت نمی کنه
امیدوارم موفقیتت رو بیشتر بشنوم

خیلی مخلصم داش امین. سال خوبی داشته باشی. آقا همیشه به یادتم منیم اشبتیم:-) اقا شمارت شماره قبلیه؟

رها سه‌شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 13:13

کورش جان سلام عیدت مبارک!امیدوارم پست صدسالگیتو روزی تو وبلاگت بذاری! :-)
بهترینها رو برات در سال جدید آرزومندم!شاد باشی

رها سال نو ت مبارک همدم همیشگی وبلاگم. ال د بست:-)

محمدرضا شنبه 14 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 22:19

منم با آریو موافقم که وبلاگت داره پخته تر می شه اما حواست باشه یه وقت نسوزه ته نگیره! آخه دیر به دیر آپ می کنی!!

خیلی مخلصم محمد رضا.
اقا دل مشغولیای کوفتی نمیذاره
الهی نمیری:-))

فریبا چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 19:50 http://goombah.blogfa.com/

می دونم دیره یه کم ولی آرزوی بهترین ها رو دارم برات امسال . هنوز استوایی کوروش؟

بهههههههههههههه سلام فریبای گل. امیدوارم هرجا هستی شاد باشی.ئ کجایی تو؟ اومدی اینجا؟! حتما اما بده بم :-) سال بسیار خوبی رو برات ارزو می کنم

نادر جمعه 20 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 22:11

سلام .پسرم با چند تا از دوستان تصمیم میگیرند روز۱۳ بدر به جزیره‌ای بروند ولی از همان اول تمام وسایلشان را با پاسپورت یکی در تاکسی جا میگذارند و غمزده و نا‌امید بخانه برمیگردند.چند روز بعد راننده تاکسی به جایی که آنها را سوار کرده برمیگردد و مدارک عکسدار آنها را به رهگذران نشان میدهد تا اینکه یکی آنها را میشناسد و وسایل را به آنها برمیگرداند.میخواهم به وسیله ای از این راننده انسان تشکر کنم که به من امیدداد در این دنیا هنوز جای زندگی کردن است. پدر و مادر ومن و همسرم همیشه برای او دعا میکنیم.شما راهی سراغ دارید که تشکر ما را بگوش او برسانید؟

سلام دمش گرم متاسفانه خیر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد