.
.
.
.
.
.
.
امروز اولین بار در زندگیم بود که از هوای آفتابی و آسمان آبی لذت بردم. آروم می روندم و ترانه زیبای شهرزاد سپانلو به نام بلوار میرداماد رو زمزمه می کردم: یک روز آفتابی با آسمان آبی آن سوی عصر غربت... جدا که چسبید به من! گفتم در اینجا این روز جالب برای خودم رو ثبت کنم و شاید از این به بعد سالگرد هم واسش بگیرم!تازه فهمیدم چرا میگن آفتابی باشید!پس: جدا آفتابی باشید!
.
.
.
.ای روزهای فردا
ای فکر های زیبا
ای واژه های زرین
ای آسمان لرزان
دریای باد و باران
بالای شهر تهران
در انتظار طوفان
طوفان سرد و سنگین
بهر تو می سرایم از خود برون می آیم
لب های بسته ام را یک لحظه میگشایم
ای سرزمین دیرین
یک شاعر پیاده همراه جویبارت
با یک پیام ساده خوش باد روزگارت
نه این زمان غمگین
از بیشه های گیلان گنبد های سپاهان
از کوچه های شیراز تا آتش های اهواز
لبخندهای شیرین
بهر تو می سرایم از خود برون می آیم
لب های بسته ام را یک لحظه میگشایم
ای سرزمین دیرین
بلوار میرداماد با لحظه های آزاد
پنجاه سال دیگر از ما میاورد یاد
نه روزهای رنگی
یک روز آفتابی با آسمان آبی
آن سوی عصر غربت
تصویری از رفاقتپیوندهای پیشین
بهر تو می سرایم از خود برون می آیم
لب های بسته ام را یک لحظه میگشایم
ای سرزمین دیرین
بهر تو می سرایم از خود برون می آیم
لب های بسته ام را یک لحظه میگشایم
ای سرزمین دیرین.
.
.
منظورتو از کامنتت نفهمیدم...
من این شعر رو نشنیدم ولی باید قشنگ باشه.
موفق باشید.
طرح جدید وبلاگت که خیلی هم قشنگ شده مبارک